plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۸
کد مطلب : ۴۶۴۰۱
براستی در کجای بازی قرار داریم؟

ایران در آستانۀ ضرب‌ الاجل اروپا؛ بازارهای جهانی در تب‌وتاب هوش مصنوعی

مصطفی امینی*
در روزهایی که دیپلماسی ایران به شمارش معکوس اروپا تا نُهم شهریورماه گره خورده است، بازار جهانی فناوری نیز به صحنه‌ای پرهیاهو از صعود و سقوط غول‌های دیجیتال بدل شده است. از یک سو نگاه‌ها به آینده مذاکرات هسته‌ای ایران دوخته شده و از سوی دیگر، رشد ۵۶ درصدی سهام انویدیا در ۶ ماه گذشته و موج پرقدرت توسعۀ فناوری‌های هوش مصنوعی پایه، اقتصاد جهان را متلاطم کرده است. این هم‌زمانی، تصویری شگفت از تقاطع سیاست و فناوری در قرن بیست‌ و یکم ترسیم می‌کند.
ایران در آستانۀ ضرب‌ الاجل اروپا؛ بازارهای جهانی در تب‌وتاب هوش مصنوعی
اگر یک اصل نانوشته در سیاست خارجی وجود داشته باشد، آن اصل این است که ضرب‌الاجل‌ها بیش از آنکه تقویم‌ محور باشند، اهرم‌ محور هستند.

وقتی سه‌گانهٔ اروپایی یعنی فرانسه، بریتانیا و آلمان، پایان اوت را به‌عنوان پنجرهٔ تصمیم طرح کرده است، در واقع دست به طراحی یک «گلوگاه ادراکی» زده است؛ جایی که هزینهٔ تعلل را از نظر روانی و رسانه‌ای برای طرف مقابل بسیار سنگین می‌کند.

ادبیات دیپلماتیک روزهای اخیر - از خبر تعیین مهلت داخلی برای تصمیم دربارهٔ «اسنپ‌بک»، تا دورهای فشردهٔ رایزنی در ژنو، نشان می‌دهد که بازیگران اروپایی می‌کوشند تصمیم را از «هر وقت» به «همین حالا» پرتاب کنند. 

این تصمیم تابع منطقِ زمانی دیگری نیز هست؛ چرا که اروپا در آستانهٔ پاییز، با پازلی از نرخ بهره، انرژی، و بی‌ثباتی سیاسی روبه‌روست و به یک دستاورد دیپلماتیک قابل‌ نمایش نیاز دارد، حتی اگر این دستاورد، صرفاً «قابلیت تهدید به فعال‌سازی اسنپ‌بک» باشد نه خود محتوای اسنپ‌بک!

حال آن‌که اروپا می‌داند که مکانیسم ماشه یا همان اسنپ‌بک، شمشیری دو لبه است، یعنی فعال‌سازیِ عجولانه‌اش می‌تواند فضای تنش را شعله‌ور کند و کانال‌های مذاکره را بسوزاند؛ اما تهدیدِ معتبر به اسنپ‌بک، در حکم یک «سایهٔ هزینه» بر محاسبات تهران عمل می‌کند.

ارزش این سایه نیز در سایۀ قدرت رسانه‌ شکل می‌گیرد؛ هر روزی که به نُهم شهریورماه نزدیک می‌شویم، هزینۀ بی‌تصمیمی بالا می‌رود چرا که روایت‌های خبری از تعیین «آخرِ اوت» به‌عنوان خط‌ پایان ارزیابی حسن‌نیت، همین نقش سایه را پررنگ کرده است. برخی منابع مثل ای.بی.سی.نیوز و واشینگتن تایمز نیز در حال برجسته سازی خط خبری فعال‌سازی در ششم شهریور هستند.

*واقعیتِ چندقطبی: مسکو و پکن در معادلهٔ جدید باید همراه شوند...

در این میان اما، واقعیت دیگری نیز وجود دارد؛ اروپا تنها بازیگر این صفحهٔ شطرنج نیست. سیگنال‌های مسکو برای تعویقِ بازاعمال تحریم‌های شورای امنیت به‌مدت شش‌ ماه و همراهی نسبیِ پکن با ایدهٔ فرصتِ بیشتر به دیپلماسی، نشان می‌دهد که میدان تصمیم از «دوگانهٔ تهران-اروپا» فراتر رفته و وارد رقابت قدرت‌های بزرگ شده است؛ رقابتی که در آن، هر «روز بیشتر»، امکان معاملهٔ بهتر یا حداقل چیدمانِ مطلوب‌ترِ روایت‌ها را فراهم می‌کند.
 
برای تهران، این به‌معنای آن است که بازی فقط در ژنو و بروکسل انجام نمی‌شود؛ بلکه بخشی از آن در ساختمان شیشه‌ای سازمان ملل در نیویورک و بخشی دیگر در پایتخت‌های اوراسیا در جریان است.

از منظر حقوقی نیز، مکانیسم ماشه اگر به‌موقع فعال شود، می‌تواند تمامی تحریم‌های سازمان ملل را بدون رأی‌گیریِ جدید بازگرداند؛ همان «حقوقِ سخت» که در متن برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ تنیده شده بود. اما در عمل، این سیاستِ نرم است که تعیین می‌کند آیا این ابزار واقعاً به‌کار می‌افتد یا صرفاً نقش «سایهٔ بازدارنده» را بازی می‌کند. بر همین اساس، اروپایی‌ها تا اینجا، محتاطانه تلاش کرده‌اند هم گزینهٔ حقوقی را اعتباربخشی کنند و هم پنجرهٔ مذاکره را نبندند؛ از جمله با تعریف «آخر اوت» به‌عنوان موعدِ قضاوت دربارهٔ حسن‌نیت و امکانِ تمدیدهای تاکتیکی.

* سناریوهای بزرگ پیش رو چیست؟ 

سناریوی اول: ورود مشروط به میز مذاکره 

رفتار تهران در روزهای اخیر نشان داده است که تهران تمایل دارد سیگنال‌های ملموسِ همکاری به طرف‌های مقابل مخابره کند؛ فراهم کردن برخی دسترسی‌های فنیِ آژانس، طرح یک نقشهٔ زمان‌بندی‌شده برای گفت‌گو، و مهم‌تر از همه، تعریف «پروتکلِ مدیریت اختلاف»، تا بازیِ مقصر‌یابیِ پس از هر بن‌بست، مهار شود.

دستاورد کوتاه‌مدت این رفتار
تهران، افت ریسک‌ پریمیوم منطقه‌ای، نفس تازه برای بازار ارز، و کاهش فشار روانی روی تجارت منطقه‌ای است؛ البته این رفتار با ریسک‌هایی از جمله مقاومت داخلی علیه امتیازدهی و لزومِ «روایت‌سازی» دقیق برای اقناع افکار عمومی نیز مواجه است. 

سناریوی دوم: مخابرۀ تهدید معتبر از سوی تهران توأم با سکوت مرموز و تاکتیکی

این سناریو نیز وجود دارد که ممکن است تهران از درِ یک تهدید متقابل واقعی و نه نمایشی وارد شود اما کانال‌های فنی مذاکره را نیز باز نگه دارد. اروپا نیز تهدید به اسنپ‌بک را در موقعیت کارسازی برای شلیک قرار دهد. پیامد کوتاه‌مدت این سناریوی خطرناک، استمرارِ ابهام است که باعث خواهد شد بازارها متلاطم شوند و با دامنهٔ نوسان بالا حرکت کنند و طرفین نیز در این وانفسا زمان بخرند. البته این سناریو نیز یک ریسک بزرگ دارد: عادی‌شدنِ تهدید، و فرسایشِ اعتبار ابزارها که بسیار هم محتمل است. 

سناریوی سوم: تقابلِ حقوقی با فعال‌سازی اسنپ‌بک از سوی اروپایی‌ها

و آخرین سناریو نیز این است که اروپا ماشه را بکشد و همزمان تهدیدات بالقوه اسرائیل علیه تهران نیز بالفعل شود. پیامدهای این سناریو دامنه‌ای گسترده را شامل می‌شود: از جهش ریسک سیاسی تا بسته‌شدن پنجره‌های مالی، افزایش هزینهٔ واردات کالاهای کلیدی، و تشدید فشار بر کانال‌های منطقه‌ای و افزایش احتمال یک درگیری تمام عیار نظامی در چند جبهه. ریسک‌های این سناریو نیز بسیار است؛ از درازمدت‌شدنِ بن‌بست تا حرکت بازی به سمت امنیتی شدنِ مسائل فنی!

* اقتصاد سیاسیِ تصمیم و نسبتِ تهران با «هزینهٔ فرصت»

باید در نظر داشت که تصمیم اروپا در نُهم شهریورماه یا همین امروز، فقط «یک تصمیم دیپلماتیک» نیست؛ بلکه اقتصاد سیاسی آن نیز تعیین‌کننده است؛ هر روزی که زودتر دسترسی ایران به کانال‌های مالی جهانی محدودتر شود، هزینهٔ فرصتِ توسعهٔ صنعتی و تکنولوژیک برای ایران بالاتر می‌رود؛ به‌ویژه در صنایع تحول‌آفرینی چون انرژی‌های نو، زیست‌فناوری و هوش مصنوعی.

این‌جاست که رابطهٔ ساختاری میان سیاست و فناوری رخ می‌نماید؛ عدم دسترسی به اکوسیستم جهانیِ فناوری، توان چانه‌زنی سیاسی را هم کاهش می‌دهد و برعکس! بنابراین، محاسبهٔ «هزینهٔ امروز در برابر ظرفیتِ فردا» باید در متن تصمیم ایران بنشیند همان‌طور که در متن تصمیم اروپا و امریکا نشسته است.

با توجه به سیگنال‌های متراکم هفتهٔ اخیر - از گفت‌گوهای ژنو، تا تعیینِ مهلتِ پایان اوت و گمانه‌های تنفس شش‌ماههٔ روسیه -، محتمل‌ترین مسیر در کوتاه‌مدت، ترکیبی از سناریوهای الف و ب است: ورود مشروط به میز، همراه با نگه‌داشتن تهدید معتبر روی میز اروپا یعنی همان دستور نامه نگاری شده به آماده سازی فرآیند شلیک مکانیسم ماشه.

این الگو، ضمن حفظ فشار روانی، فضای روایت‌سازیِ داخلی را برای هر دو طرف باز می‌گذارد و چنانچه در این بازه، نشانه‌های عینی ولو محدود از همکاری فنی دیده شود، احتمال عقب‌نشینی اروپا از شلیک حقوقی افزایش می‌یابد. 

* «روایت‌سازی»؛ نبرد اصلی در فضای رسانه‌ای و فضای مجازی است

در نهایت، تصمیم فقط در «اتاق‌های بسته» گرفته نخواهد شد؛ در میدان روایت هم گرفته می‌شود. هر طرف می‌کوشد نسخهٔ خود از «مسئولیت» و «خیر عمومی» را غالب کند: اروپا با ادبیات «امنیت جمعیِ هسته‌ای»، تهران با ادبیات «حق توسعه و استقلال».

در این عرصه، زبانِ دقیق، عددِ قابل‌راستی‌آزمایی، و زمان‌بندیِ هوشمند انتشار اطلاعات به‌اندازهٔ خودِ امتیازها ارزش دارد...


* انویدیا و نبرد تراشه‌ها؛ اقتصادِ هوش مصنوعی و ژئوپلیتیکِ سیلیکون نقش آفرینی خواهد کرد 

شاید کمتر کسی در دهه ۹۰ میلادی تصور می‌کرد که شرکتی به نام انویدیا که کارش تولید کارت‌های گرافیک برای بازی‌های ویدیویی بود، روزی به بازیگری در سطح دولت‌ها بدل شود. اما معجزه در ذات فناوری است؛ ابزاری کوچک می‌تواند
معادلات بزرگ را جابه‌جا کند، چرا که تراشه‌های گرافیکی (GPU) که برای پردازش تصاویر طراحی شده بودند، به‌تدریج نشان دادند که قدرتی فراتر دارند: توانایی محاسبات موازی عظیم!

این همان چیزی بود که الگوریتم‌های یادگیری عمیق تشنه‌اش بودند... و نتیجه کاملا روشن است؛ هوش مصنوعی بدون GPU مثل پرنده‌ای بدون بال است.

امروز هر مدلی که جهان را تکان می‌دهد - از ChatGPT گرفته تا سامانه‌های ترجمه زنده و خودروهای خودران -، در نهایت روی شانه‌های «انویدیا» ایستاده است.

در اوج تب هوش مصنوعی، هم اکنون ارزش بازار انویدیا علی رغم اصلاحات جزئی مقطعی، از چهار تریلیون دلار گذشته است. این عدد تنها یک رقم مالی نیست؛ بلکه نشانه‌ای از تبدیل شدن فناوری به موتور اصلی سرمایه‌داری معاصر است.

هر چند که همزمان، زمزمه‌های «حباب» نیز بلند شده است و برخی تحلیلگران هشدار می‌دهند که بازار، بیش از حد روی آینده شرط‌بندی کرده است. اصلاح اخیر ارزش سهام انویدیا نیز این ترس را به واقعیت بدل کرده است؛ براستی آیا ما دوباره در آستانۀ ترکیدن یک «حباب دات‌کامِ جدید» هستیم یا این صرفاً یک اصلاح موقت است؟!

در بازار وال‌استریت، این پرسش، فقط پرسشی اقتصادی نیست بلکه پرسشی سیاسی هم هست؛ چرا؟ چون سقوط یا صعود انویدیا می‌تواند اعتماد عمومی به آینده هوش مصنوعی را تثبیت کند یا از بین ببرد.

* رقابت دولت‌ها وقتی که تراشه به‌مثابۀ سلاحی ژئوپلیتیک عمل خواهد کرد

ایالات متحده، چین و اروپا، هر سه به این نتیجه رسیده‌اند که تراشه همان سلاح استراتژیک قرن بیست‌ویکم است. از این رو، آمریکا با محدودیت‌های صادراتی تلاش می‌کند دسترسی چین به تراشه‌های پیشرفته را قطع کند. چین نیز با سرمایه‌گذاری‌های سنگین روی صنعت نیمه‌هادی و مراکز داده، می‌خواهد وابستگی‌اش را تا جایی که امکان دارد کاهش دهد. اروپا که دیرتر وارد بازی شده، به‌دنبال «حاکمیت دیجیتال» است تا خود را در برابر غول‌های آمریکایی و آسیایی مصون کند.

انویدیا در این میان، شبیه یک دولت پنهان سیلیکونی عمل می‌کند چرا که تصمیماتش می‌تواند سیاست‌های خارجی کشورها را جابه‌جا کند، و وقتی یک شرکت خصوصی چنین جایگاهی پیدا می‌کند یعنی جهان وارد دوره‌ای تازه شده است...

می‌دانیم که «هوش مصنوعی» وعدهٔ «کارآمدی» و «سرعت» داده است، اما همزمان سایه‌ای از نگرانی نیز بر سر جوامع انداخته است چرا که میلیون‌ها شغل در صنایع خدماتی، تولیدی و حتی خلاقانه ممکن است به‌تدریج جای خود را به الگوریتم‌ها بدهند. در مقابل، شغل‌های جدیدی نیز حول طراحی مدل، مدیریت داده و اخلاق هوش مصنوعی در شرف پدیدآیی هستند.

اکنون؛ جامعه جهانی در برابر پرسشی بنیادین ایستاده است؛ براستی آیا این گذار، به نابرابری بیشتر منجر می‌شود یا فرصتی برای رهایی از کارهای تکراری خواهد بود؟!

* سناریوهای آینده انویدیا و بازار هوش مصنوعی کدام است؟ 

سناریوی اول: «عصر طلایی ادامه‌دار» در انتظار بشر است...

تقاضا برای GPUها همچنان در حال سر به فلک کشیدن است. شرکت‌های بزرگ فناوری، میلیاردها دلار به ساخت دیتاسنترهای جدید اختصاص داده‌اند. انویدیا سلطه‌اش را حفظ کرده است و ارزش بازارش حتی در حال صعود است. در این حالت، محتمل است که عصری طلایی و ادامه دار در انتظار بشر باشد و هوش مصنوعی به‌سرعت به بخش جدایی‌ناپذیر اقتصاد جهانی بدل شود و نظم اقتصادی تازه‌ای شکل گیرد.

سناریوی دوم: «اصلاح بزرگ و بازتوزیع» چندجانبه‌گرایی را در صنعت تراشه تقویت خواهد کرد
 
محتمل است که رقبا مثل AMD یا تراشه‌سازان چینی بخشی از سهم بازار را در اختیار بگیرند. در این صورت قیمت GPU افت خواهد کرد و حاشیه سود انویدیا کاهش خواهد یافت. این وضعیت منجر به اصلاحی بزرگ و بازتوزیع قدرت در این عرصه خواهد شد. رخدادی که چندجانبه گرایی را در صعنعت تراشه تقویت خواهد کرد و پیامدش این خواهد بود که رشد صنعت هوش مصنوعی ادامه می‌یابد اما با ریتمی آرام‌تر و متنوع‌تر، و قدرت نیز از انحصار انویدیا خارج شده و در چند قطب دیگر توزیع می‌شود.

سناریوی
سوم: حبابی بزرگ شکل گرفته است که به زودی خواهد ترکید


این سناریو نیز با درصد پایینی محتمل است که سرمایه‌گذاری بیش از حد، انتظارات اغراق‌آمیز و شکست برخی پروژه‌ها باعث فروپاشی اعتماد شود و نتیجتاً سهام انویدیا سقوط کند و سرمایه‌گذاری‌ها به تعویق اُفتد. پیامد چنین سناریوای، این خواهد بود که یک «زمستان هوش مصنوعی» شبیه به دهه ۸۰ میلادی رخ دهد، پروژه‌ها یخ زنند و چند سال طول کشد تا دوباره جان بگیرند...


* سؤال کلیدی برای ما این است که «ایران»، اکنون کجای این بازی قرار دارد؟!

روشن است که با توجه به تحریم‌ها، دسترسی مستقیم ایران به تراشه‌های انویدیا بسیار محدود و کانالیزه شده و چنددستی‌ست. اما تردیدی نیز وجود ندارد که ایران ما دارای سرمایۀ انسانی قابل توجهی در حوزۀ علوم کامپیوتر و ریاضیات است. در این شرایط، اگر کانال‌های همکاری منطقه‌ای (مثلاً با چین یا روسیه) فعال شود، امکان ایجاد جزیره‌های هوش مصنوعی بومی وجود دارد. و این نقطه، درست همان‌جایی است که سیاست و فناوری به هم گره می‌خورند؛ دیپلماسی هوشمند می‌تواند گره‌های فناوری را باز کند و درست عکس آن؛ عقب‌ماندگی فناورانه دست ایران را در مذاکره کوتاه‌تر خواهد کرد!

وقتی سیاست و فناوری در هم تنیده می‌شوند...

تاریخ بارها نشان داده است که فناوری صرفاً یک ابزار کمکی برای سیاست نیست بلکه خودش به میدان اصلی سیاست بدل می‌شود؛ به نمونه های زیر توجه کنید:

1- رقابت فضایی در جنگ سرد: پرتاب اسپوتنیک توسط شوروی در ۱۹۵۷ نه‌فقط یک دستاورد علمی، بلکه یک شوک ژئوپلیتیک بود که آمریکا را به مسابقه تسلیحاتی فضایی کشاند. در نهایت، همان فناوری‌های فضایی آمریکا - از ماهواره‌ها تا اینترنت - نظم جهانی را تغییر دادند.

2- پروژۀ منهتن: ساخت بمب اتمی در جنگ جهانی دوم نشان داد که یک جهش فناورانه می‌تواند معادلات جنگ را به‌طور کامل تغییر دهد. از آن پس، سیاست جهانی دهه‌ها زیر سایه «توازن هسته‌ای» شکل گرفت.

3- اینترنت: ابتدا پروژه‌ای نظامی (آرپانت) بود، اما امروز هر تصمیم سیاسی بدون توجه به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی تقریباً ناممکن است.

پس نتیجه می‌گیریم؛ هر بار که یک فناوری جدید ظهور کرده است، کسانی که آن را درک و تصاحب کرده‌اند سرنوشت سیاسی جهان را هم شکل داده‌اند.

«هوش مصنوعی» در جایگاه بمب اتم قرن بیست‌ویکم عمل خواهد کرد

امروز جای «اتم» را «الگوریتم» گرفته است. هوش مصنوعی همان نقش بمب اتم قرن بیستم را دارد؛ ابزاری که نه فقط برتری اقتصادی می‌آورد، بلکه برتری سیاسی و حتی نظامی می‌سازد و کشوری که در تولید و انباشت داده‌ها و تراشه‌ها پیشرو باشد، می‌تواند روایت جهانی را کنترل کند.

هوش مصنوعی در جنگ‌های آینده، از پهپادهای خودمختار تا تحلیل داده‌های اطلاعاتی، تعیین‌کننده خواهد بود. حتی «قدرت نرم» کشورها (فیلم، موسیقی، رسانه) با هوش مصنوعی شکل تازه‌ای به خود می‌گیرد.

فلذا همان‌طور که قرن بیستم با مسابقه تسلیحات هسته‌ای تعریف شد، قرن بیست‌ویکم با مسابقه هوش مصنوعی تعریف خواهد شد.


* براستی موقعیت ایران در این تلاقی سرنوشت ساز تاریخی کجاست؟ 

ایران اکنون در نقطه‌ای ایستاده که سیاست خارجی‌اش با تهدید تحریم‌ها و اولتیماتوم‌ها درگیر است، و همزمان فناوری‌های تحول‌آفرین در جهان در حال شکل‌گیری‌اند. اما مشکل این است که تحریم‌ها دسترسی ایران به فناوری‌های کلیدی مثل GPUهای انویدیا را محدود کرده‌اند. این در حالی است که سفته بازی و سوداگری و جولان سرمایه‌های سرگردان در بازار طلا و دلار و مسکن؛ منجر شده است که سرمایه‌گذاری جدی در زیرساخت‌های فناورانه در ایران شکل نگیرد و این فاجعه، فاصله را بیشتر خواهد کرد. از سویی مهاجرت نخبگان هم سرمایۀ انسانی این حوزه را تهدید می‌کند.

با این همه، نباید نا امید شد؛ چرا که نقطۀ امید وجود دارد؛ ایران سابقه درخشانی در علوم پایه (ریاضی، فیزیک، کامپیوتر) دارد. دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی نیز می‌توانند با حمایت هدفمند،
«جزیره‌های هوش مصنوعی بومی» بسازند. همکاری‌های منطقه‌ای با چین، روسیه و حتی هند نیز می‌تواند بخشی از این شکاف را پر کند.

* سه تصویر فرضی برای ایران

تصویر اول، تصویر «ایرانِ تماشاگر» است: تصمیم‌گیری‌های سیاسی کوتاه‌مدت همچنان اقتصاد را گروگان گرفته است و دسترسی به فناوری محدود مانده است. ایران در بهترین حالت، در این تصویر، «مصرف‌کنندهٔ فناوری دست دوم» است. نتیجه هم این خواهد شد که در ۱۰ سال آینده، شکاف ایران با جهان بیشتر می‌شود و سیاست خارجی مجبور است با «حداقل ابزار قدرت» بازی کند. چه این‌که به باور نگارنده، قد و قامت بسیاری از سیاستمداران ایرانی در حد و اندازۀ سیاست‌ورزی در ایران بزرگ نیست. 

تصویر دوم، تصویر «ایرانِ بازیگر منطقه‌ای» است: در این تصویر، ایران در نهایت می‌پذیرد که بدون فناوری دست اول نمی‌تواند سیاست موفقی داشته باشد. در این صورت، سرمایه‌گذاری هدفمند در مراکز داده، هوش مصنوعی و آموزش نخبگان در قالب نهضتی بزرگ آغاز می‌شود و همکاری‌های فناورانه با شرق جدی‌تر می‌شود. نتیجه هم این خواهد بود که در ۱۰ سال آینده، «ایران» در سطح منطقه بازیگری تأثیرگذار در فناوری خواهد شد اما هنوز از غرب عقب است. برای این تصویر، ایران امروز، نیازمند سیاستمدارانی نخبه است. 

تصویر سوم و البته دور از دسترس، تصویر «ایرانِ جهش‌یافته» است: در این تصویر، ایران یک راهبرد ملی برای «قدرت فناورانه» تدوین می‌کند و در چارچوب این راهبرد، بخشی از درآمدهای نفتی صرف «صندوق هوش مصنوعی» می‌شود. در این راستا، پروژه‌های بومی در پردازش زبان فارسی، سلامت هوش مصنوعی و امنیت سایبری به طور گسترده در کشور کلید می‌خورد و دیپلماسی فناورانه جایگزین بخشی از دیپلماسی سنتی و فرسودۀ ایران می‌شود. نتیجۀ چنین تصویری هم این خواهد بود که در ۱۵ سال آینده، «ایران» نه فقط در منطقه، بلکه در جهان به عنوان «قدرت میانه فناورانه» شناخته می‌شود.

آری! سیاست و فناوری مثل دو رودخانه‌اند که دیر یا زود به هم می‌رسند. اگر ایران در نُهم شهریورماه تنها به سیاست بیاندیشد و از فناوری غافل شود، در آینده دستش برای چانه‌زنی خالی خواهد ماند؛ اگر هم، تنها به فناوری فکر کند اما سیاست را نادیده بگیرد، فرصت‌های بین‌المللی بسته می‌شوند. یگانه راه، هماهنگی و هم افزایی و همراستایی‌ست؛ دیپلماسی هوشمند هم‌افزا با سرمایه‌گذاری فناورانه، ایران را متحول کند! 

آینده‌ای که آغاز می‌شود یا از دست می‌رود...

هر ملتی در تاریخ خود لحظه‌هایی دارد که سال‌ها و دهه‌ها بعد، مورخان به آن برمی‌گردند و می‌گویند: «آنجا بود که همه‌چیز تغییر کرد».

برای ایران امروز، نُهم شهریورماه و مقاطع زمانی این‌چنینی می‌تواند یکی از همین لحظه‌ها باشد، و اگر چه شاید در تقویم، چنین روزهایی، روزی عادی باشد اما در لایه‌های عمیق‌تر، موعد محک بلوغ یک ملت در مواجهه با سیاست و فناوری‌ست.

موعدی که اروپا می‌خواهد آن را به «خط‌کش اطاعت یا تقابل» بدل کند، درست در تقاطع مقطعی‌ست که بازار جهانی فناوری هم، همزمان می‌تواند شاهد آغاز یک رنسانس دیجیتال باشد یا شروع یک حباب شکست‌خورده!

این هم‌زمانی تصادفی نیست؛ بلکه نشان می‌دهد که سیاست و فناوری دیگر دو جهان جداگانه نیستند، بلکه جلوه‌هایی از واقعیت واحدند؛ واقعیتی به نام «قدرت».

اگر سیاست بدون فناوری باشد…

تصور کنید؛ «ایران» در نُهم شهریورماه، فقط به معادلۀ دیپلماتیک بیاندیشد و فناوری را نادیده بگیرد؛ نتیجۀ چنین سیاستی از پیش مشخص است چرا که شاید بتواند چند ماه یا چند سال زمان بخرد، اما در جهان آینده، هر امتیاز سیاسی بدون پشتوانه فناورانه، مثل چکی است که حسابش خالی است چرا که هیچ قدرتی بدون اقتصاد داده، هوش مصنوعی و توان فناورانه نمی‌تواند پایدار بماند! 

اگر فناوری بدون سیاست باشد…

حال تصور کنید که ایران تمام سرمایه‌اش را روی پژوهش‌های فناورانه بگذارد اما دیپلماسی هوشمندی نداشته باشد؛ براستی نتیجه چه می‌شود؟! نتیجۀ محتوم
آن است که این فناوری‌ها هرگز به بازار جهانی راه پیدا نخواهند کرد و زیر فشار تحریم‌ها، بی‌استفاده در قفسه‌ها خاک خواهند خورد، نخبگان نیز یکی‌یکی مهاجرت می‌کنند و آنچه باقی می‌ماند حسرتی ملی است. حسرتی به مراتب هولناک‌تر از حسرت فاجعۀ عدم تحقق چشم انداز سند بیست ساله است! 

تنها راه نجات ایران، استفاده از دو بال هماهنگ و هم‌افزاست...

به باور نگارنده، جای هیچ تردیدی نیست که ایران عزیز برای پروازی تعالی بخش، به هر دو بال نیاز دارد؛ بال دیپلماسی هوشمند و پیش‌دستانه، که بتواند فشارها را مدیریت و فرصت‌ها را باز کند، و بال فناوری نوآفرین و بومی‌محور، که قدرت واقعی برای چانه‌زنی ایجاد کند. اگر این دو بال هماهنگ و هم‌افزا به کار بسته شوند پرواز ممکن است و چنانچه یکی قطع شود، سقوط محتوم خواهد بود. 

آماده یک دهۀ طوفانی باشیم...

پیش بینی نگارنده این است که دهۀ آینده، جهان، شاهد طوفان‌های پیاپی خواهد بود؛ در عرصۀ سیاسی، خاورمیانه کانون تنش باقی می‌ماند و غرب به فشارهای هوشمندش علیه رقبا و معارضان بویژه ایران ادامه خواهد داد در حالی که شرق (چین و روسیه) نیز بازی دوگانه‌ای میان حمایت و معامله در پیش خواهد گرفت. در حوزۀ فناوری نیز هوش مصنوعی از حوزه‌های سرگرمی و اقتصاد فراتر می‌رود و به عرصه امنیت، دیپلماسی و حتی فرهنگ نفوذ می‌کند و در همه جا و همه چیز حضور خواهد داشت. در وادی اقتصاد هم، بازارهای جهانی بین دوره‌های رونق شدید و سقوط‌های ناگهانی در نوسان خواهند بود؛ مقطعی که سرمایه‌داران دائماً جای خود را به یکدیگر خواهند داد و طبقات متوسط و پایین جوامع برای بقا، دست و پا خواهند زد! 

فلذا، «ایران» اگر در این دهه، «فقط نظاره‌گر» باشد در حاشیه خواهد ماند اما اگر تصمیم بگیرد بازیگری فعال شود، می‌تواند جایگاه تازه‌ای برای خود دست و پا کند.

تصویری از آینده؛ از فرصت استفاده خواهیم کرد یا فاجعه را رقم خواهیم زد؟! 

واضح است که ایران عزیز ما می‌تواند با پذیرش هوشمندانۀ مذاکره، اما همزمان، سرمایه‌گذاری گسترده در حوزه های مختلف فناوری از تنگنای فشارها عبور کند و خود را به عنوان یک قدرت میانه فناورانه در منطقه تثبیت کند. تصویری که معنایی جز ورود به «باشگاه آینده» مخابره نمی‌کند.

همچنین، می‌توانیم با بی‌توجهی به فناوری و سیاست، خود را منزوی کنیم که در این حالت، ده سال دیگر، نام ایران در ردیف کشورهایی خواهد بود که فرصت طلایی قرن بیست‌ویکم را از دست دادند همان‌طور که بسیاری از کشورها در قرن بیستم نیز از این فرصت محروم ماندند!

* ندای پایانی «بیدار» و دعوت از حاکمان برای پیوستن به فرآیند یک جهش بزرگ!

از منظر نگارنده، ایران امروز، میان انبوهی از «اگر»ها و «باید»ها سرگردان است، حال آن‌که اکنون زمان «اگر» گفتن نیست؛ بلکه زمان «باید» است. باید سیاست را با فناوری پیوند زد. باید تصمیم نهم شهریور را نه فقط به عنوان یک معاملۀ دیپلماتیک، بلکه به عنوان بخشی از راهبرد ملی آینده‌محور دید. باید به جای «مدیریت بحران»، وارد فاز «مهندسی آینده» شد.

ایران ظرفیت‌های بی‌شماری دارد؛ از جوانان نخبه و سرمایه انسانی بی‌نظیر گرفته تا منابع طبیعی و موقعیت ژئوپلیتیک استثنایی! اما این ظرفیت‌ها فقط زمانی فعال می‌شوند و به ثمر می‌نشینند که یک تصمیم تاریخی بزرگ گرفته شود. نهم شهریورماه و مقاطع زمانی این‌چنینی می‌تواند همان «لحظۀ موعود» باشد؛ لحظه‌ای که ایران انتخاب می‌کند تماشاگر بماند و دیگران آینده را بسازند یا بازیگر شود و خود آینده‌اش را آنگونه که شایسته است شکل دهد.

تاریخ، در سکوت، اما «بی‌رحمانه» قضاوت خواهد کرد! اگر امروز دست به انتخاب درستی نزنیم، فردا هیچ بهانه‌ای پذیرفته نخواهد شد چرا که جهان آینده بر محور هوش مصنوعی و سیاست‌های هوشمند خواهد چرخید؛ ایران یا با عزم و اراده موانع را کنار خواهد زد و بر این موج سوار می‌شود، یا در طوفان آن غرق خواهد شد...

*روزنامه نگار و تحلیل‌گر مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بین الملل/مدیرمسئول ایصال نیوز

انتهای پیام/*
۳
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما