رسالت امروز خبرنگار ایرانی، رسالتی دو سویه است: از یکسو، دیدهبانی مرزها و پاسداری از حقیقت در برابر موج دروغپراکنیهای دشمن؛ و از سوی دیگر، تاباندن نور بر تاریکخانههای درون تا کاستیها و خطاها عیان شوند و فرصت اصلاح پدید آید.
هفدهم مرداد، «روز خبرنگار»، تنها یک روز مناسبتی در تقویم ایرانی نیست بلکه میعادگاهی است میان قلم و حقیقت، میان آگاهی و مسئولیت. در این روز، بار دیگر رسالت خبرنگار به یادمان میآید رسالتی که در روزگار پرآشوب و تحولات شتابان، رنگ و بوی تازهای یافته است.
همچنین، هفدهم مرداد، تنها تاریخ یک واقعه یا یادآور شهادت یک انسان بزرگ نیست؛ بلکه این روز، لحظهای است که قلم از حالت ابزار سادهی نوشتن خارج میشود و به جایگاه شمشیر و سپر ارتقاء مییابد.
آری! روز خبرنگار، نه صرفاً یادبودی است برای زحمات یک قشر، و نه تنها آیینی برای تجلیل از یک حرفه؛ بلکه روزی است که در این روز باید به خودِ رسالت خبر و حقیقت اندیشید.
این روز، فرصتی است برای مکث در میان شتاب اخبار و هیاهوی رویدادها، تا پرسیده شود: قلم در دست ما برای چه بر صفحه میلغزد؟ برای خوراک روزمره افکار عمومی یا برای کاشتن بذر آگاهی در زمینِ پرسنگلاخ جامعه؟
روز خبرنگار از این منظر، روز آنانی است که در جهان آشفته امروز، نه بر کرسی قضاوت نشستهاند و نه بر منبر قدرت؛ بلکه در میانۀ میدان، با چشم باز و دست لرزان از هیجان مسئولیت، مینویسند، میگویند و گاهی با سکوتی حسابشده، فریاد میزنند.
امروز، منطقهی غرب آسیا آبستن رخدادهایی است، که هر یک، میتواند آینده ملتها را دگرگون سازد. از تحرکات آشکار و پنهان رژیم صهیونیستی و ایالات متحده علیه ایران گرفته، تا سناریوهای پیچیدهای چون کریدور زنگزور که در ژئوپلیتیک منطقه نقشآفرینی میکند، همگی بر شانههای خبرنگار بار سنگین حقیقتگویی و تحلیلگری دقیق را میگذارند.
ایالات متحده، با بازیهای چندلایه دیپلماتیک و فشارهای پنهان و آشکار، روز به روز، صحنه را پیچیدهتر میکند. کریدور زنگزور نیز در دل منطقه قفقاز، بهانهای است برای بازترسیم نقشههای ژئوپلیتیک؛ و هر خط و نقطهای در این نقشه، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بر امنیت ملی ایران اثر میگذارد.
به سخن دیگر، ما در سرزمینی ایستادهایم که چهارراه حوادث و تلاقی طوفانهاست.
غرب آسیا، این بستر هزارساله تقابل اندیشهها و منافع، امروز بیش از هر زمان دیگری، آکنده از آتشهای پنهان و آشکار است و هر رویداد کوچک، میتواند مقدمۀ لرزشی بزرگ در بنیانها باشد.
در درون مرزهای این کهن سرزمین آریایی نیز، حساسیتهای اجتماعی، مسائل اقتصادی، و ضرورت پاسداری از آرامش عمومی، بیش از هر زمان دیگری برجسته شده است. فشارهای اقتصادی که کمر مردم را خم کرده، گرههای معیشتی که هر روز کورتر میشوند، سوءمدیریتهایی که امید را به محاق میبرند، و شکافهایی که اگر مرمت نشوند، روزی به درههای هراسناک بدل خواهند شد.
خبرنگار امروز نهتنها راوی رویدادها، که دیدهبان بیداری و هشداردهنده خطرات است؛ او باید هم چشم بر تهدیدات بیرونی داشته باشد و هم نگاهش را به کاستیهای درونی بدوزد زیرا حقیقتجویی خبرنگار، آنگاه معنا مییابد که علاوه بر افشای دسایس دشمنان، بر اصلاح روندهای معیوب و بازسازی درون سیستمی نیز پافشاری کند.
روزگار ما، روزگار مرزهای شکننده است؛ مرز میان امید و یأس، مرز میان اتحاد و تفرقه، مرز میان حقیقت و تحریف. خبرنگار اگر به ایران دوستی و حفظ انسجام ملی دل بسته باشد، قلمش را نه به خدمت جناح که به خدمت وطن درخواهد آورد.
او میداند که حفظ نظام و کشور، در گرو اعتماد عمومی و اصلاح مستمر است؛ و این هر دو، جز با گفتن سخن حق، پرهیز از هیاهوی بیثمر، و هشدار صادقانه حاصل نمیشود.
امروز بیش از هر زمان، جامعه ما به خبرنگارانی نیاز دارد که نه اسیر غوغای زودگذر شوند و نه در برابر قدرت، حقیقت را وانهند؛ بلکه قلم را چون پرچم شرافت، در میانه میدان برافرازند.
خبرنگاری در این روزگار، تنها شغل نیست بلکه سوگند است؛ سوگندی برای پاسداری از آرامش و آگاهی، برای حفظ اتحاد و بیداری، و برای آنکه، ایران در تلاطم طوفانهای منطقه و جهان، کشتی خود را بر مسیر عزت و استقلال نگاه دارد. خبرنگار، در چنین صحنهای، نه میتواند به سکوت، دل خوش کند و نه حق دارد به غوغای بیثمر تن دهد. او باید با چشم تیزبین و قلم بیملاحظه، هم به تهدیدات بیرونی اشاره کند و هم به زخمهای درونی؛ آینهای بیریا و گاه بیرحم برای جامعه و کشور! او باید ببیند و بنویسد؛ بیآنکه حقیقت را بفروشد یا با ترس از غضب قدرت، آن را پنهان کند.
به سخن دیگر، رسالت امروز خبرنگار ایرانی، رسالتی دو سویه است: از یکسو، دیدهبانی مرزها و پاسداری از حقیقت در برابر موج دروغپراکنیهای دشمن؛ و از سوی دیگر، تاباندن نور بر تاریکخانههای درون تا کاستیها و خطاها عیان شوند و فرصت اصلاح پدید آید. از این منظر، خبرنگار واقعی، همانقدر که با دشمن بیگانه سختگیر است، با خطای دوست نیز بیمماشات است و آگاه است که «حفظ ایران»، فقط با اتحاد در برابر تهدید خارجی ممکن نیست بلکه نیازمند جراحیهای دردناک و اصلاحات اقتصادی بعضاً ناخوشایند برای ذینفعان، اما ضروری در درون نیز هست.
همچنین، این روز بزرگ، یادآور این حقیقت است که وظیفه ما به عنوان خبرنگار، فقط بازتاب رخدادها نیست، بلکه تبیین و تحلیل آنهاست. خبر بدون تحلیل، همچون آینهای است که فقط سطح را نشان میدهد و عمق را میپوشاند. خبرنگار متعهد، در برابر هر رویداد، میپرسد: این حادثه از کجا ریشه گرفته، چه مسیری را طی خواهد کرد، و پیامدهایش برای وطن و مردم چه خواهد بود؟ این پرسشگری، قلب رسالت خبرنگاری است. بویژه اینکه اکنون که کشور ما در مسیر باریک میان امید و یأس، اتحاد و شکاف، آرامش و التهاب گام برمیدارد، هر کلمه وزن دارد. یک تیتر میتواند روحیه ملی را بالا بکشد یا اعتماد عمومی را فرسوده کند. یک گزارش، میتواند به اصلاح روندی نادرست منجر شود یا بیدقتی در آن، موجب تخریب چهرهای بیگناه و تخدیش افکار عمومی گردد. اینجاست که خبرنگار باید همانقدر که شجاع است، دقیق و منصف نیز باشد. شجاعتِ بیانصاف، خطرناک است و انصافِ بیشجاعت، بیثمر؛ خبرنگار باید یک کارشناس تحلیلگر ورزیده باشد.
از این منظر، امروز خبرنگار باید در قلبش، «ایران» را چون معشوقی عزیز نگاه دارد؛ نه معشوقی بیعیب، که معشوقی زخمخورده، محتاج تیمار و پاسداری. باید صدای عدالتخواهی را چنان برآورد که گوش مسئولان کر نشود، و هشدارها را چنان بگوید که نه مایه هراس بیجا شود و نه پرده بر واقعیت کشد.
باید پذیرفت که در ایامی سرنوشتساز چون امروز، خبرنگاری فقط حرفهای برای امرار معاش نیست؛ بلکه پیمانی است میان فرد و جامعه. پیمانی که میگوید: «من، شاهد صادق زمانهام»؛ نه به بهای جان، حقیقت را وا میگذارم و نه به بهای مصلحت، دروغ را روایت میکنم. چنین پیمانی، در جهان پرهیاهو و بیثبات کنونی، گرانبهاتر از هر مدال و لوح تقدیری است!
بویژه که این روزها، کشور ما بر لبه باریک تعادل راه میرود! هر واژهای که نوشته یا گفته میشود، میتواند همچون قطرهای باشد که کفه ترازو را به سود حقیقت، آرامش یا آشوب سنگینتر میکند.
از این رو، خبرنگار باید هم شجاعت گفتن داشته باشد و هم حکمت سنجیدن! گفتن، وقتی بیحساب و هیجانزده باشد، میتواند تیغی بیدسته شود که دست همان گوینده را ببرد؛ و سکوت، اگر از ترس و مصلحتاندیشی بیجا باشد، به خیانتی خاموش میماند. خبرنگار باید بداند که اگر قلمش بلغزد، شاید رشتهای از پیوندهای ملی گسسته شود؛ و اگر درست بتازد، میتواند همان جرقهای باشد که چراغ اصلاح را روشن کند.
اما جای تردید نیست که این رسالت خطیر نیازمند پشتوانه است. خبرنگاری که از امنیت شغلی بیبهره باشد، یا در تنگنای معیشتی اسیر شود، دیر یا زود یا خاموش میشود یا صدایش کج مینشیند! و از این منظر، پاسداشت «روز خبرنگار»، فقط با تجلیلهای نمادین ممکن نیست؛ بلکه با فراهم کردن بسترهای واقعی برای آزادی بیان مسئولانه، حمایت از رسانههای مستقل، و فراهم آوردن شرایط تحقیق و پرسشگری آزادانه محقق میشود. بدون این بستر، حتی بهترین خبرنگاران نیز، در نهایت، اسیر مرزهای تنگ خودسانسوری خواهند شد.
هفدهم مرداد را نه فقط باید گرامی داشت، بلکه باید پاس داشت. پاسداشت آن، تنها با اهدای لوح و گل ممکن نیست؛ بلکه با تأمین امنیت شغلی و منزلت خبرنگار، با گوش سپردن به حرفهایش، و با دادن امکان تحقیق و پرسشگری آزادانه محقق میشود. در غیر این صورت، این روز، صرفاً یادبودی میشود بر سنگنوشتهای خاموش؛ و رسالت خبرنگار، در هیاهوی روزمرگیها گم خواهد شد.
اگر قلمها آزاد و متعهد بمانند، میتوانند سد دروغ شوند، میتوانند چراغ آگاهی باشند و میتوانند جرقه اصلاحات بنیادین را بزنند. اما اگر این قلمها بشکنند یا بفروشند، جامعه در تاریکی سردرگم خواهد ماند.
باشد که در این گردنه دشوار تاریخ، خبرنگاران ما با قلمی استوار، دیدگانی تیزبین و دلی ایراندوست، سهم خود را در پاسداری از این مرز و بوم به جا آورند؛ و باشد که این کشور، در میان امواج سهمگین منطقه و جهان، کشتی خود را نه بر تختهپارههای مصلحت، که بر سینه فولادین حقیقت و اتحاد پیش ببرد.
باشد که مسئولان، به جای ترس از صدای حقیقت، آن را بهعنوان تکیهگاه خود ببینند؛ و باشد که مردم، قدر این دیدهبانان بیدار را بدانند، چرا که اگر این دیدهبانان خاموش شوند، خطر نه از دوردست، که از درون خانه آغاز خواهد شد!
*روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی، اجتماعی و بین الملل - مدیرمسئول ایصال نیوز