plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۱۱ تير ۱۴۰۱ - ۱۰:۲۴
کد مطلب : ۲۴۷۸۴

عوامل تحکیم خانواده در فرهنگ اسلامی

صالح حسن زاده*
وفاداری اعضای خانواده سبب ایجاد صمیمیت و محبّت می‌گردد و نیز سپری است محکم در برابر مشکلات، سختی‌ها و پشتیبانی است پایدار برای استحکام بنیان خانواده و تحکیم آن که در این زمینه هم پیش از این بحث شده است.
عوامل تحکیم خانواده در فرهنگ اسلامی
چکیده
خانواده همیشه و همه جا و در بین تمامی جوامع بشری به عنوان اساسی‌ترین نهاد اجتماعی زیربنای جوامع و منشاء فرهنگ‌ها، تمدّن‌ها و تاریخ بشر بوده است. پرداختن به این بنای مقدّس بنیادین و حمایت و هدایت آن به جایگاه واقعی و متعالی‌ خود، همواره سبب اصلاح خانوادة بزرگ انسانی و غفلت از آن موجب دور شدن بشر از حیات حقیقی و سقوط به ورطة هلاکت و ضلالت بوده است. انسان‌ها در زندگی خود، از دیگران تأثیر می‌پذیرند و بر آنها تأثیر می‌گذارند. در یک خانواده، از والدین گرفته تا فرزندان، در شکل‌گیری شخصیّت و خُلق و خوی یکدیگر مؤثّر واقع می‌شوند. محیط اجتماعی جامعه، رسانه‌ها، مطبوعات و همة اعضا و عناصر حاضر در صحنة اجتماع که در ارتباط با فردند، در پرورش روحیّه و شخصیّت وی تأثیر دارند. خلاصه آنکه جریان مزبور در تمام ابعاد زندگی انسان‌ها مشهود است، هرچند که نحوه و چگونگی این فرآیند در بسیاری از موارد مستور است. عوامل بسیاری در تحکیم بنیان خانواده و سرزندگی آن مؤثّرند که در این مقاله به مهم‌ترین آنها پرداخته شده است؛ از جمله حُسن معاشرت در خانواده، نظم و انظباط، وجود روحیة مشورت در خانواده، صبر و پایداری زندگی، روحیة عفو و گذشت، حاکمیّت صداقت در فضای خانواده ، پرهیز از سوء ظن، آفت حسد، رازداری و وفاداری، مشی با آرامش و بی‌تکبّر، حلم و بردباری، ترس از کیفر الهی، دوری از افراط و تفریط، تواضع، دوری از سختگیری و اسراف و نیز احسان به پدر و مادر، همگی از عوامل تحکیم خانواده‌اند. این مقاله عوامل تحکیم خانواده را در نظام فرهنگ اسلامی با استفاده از منابع اسلام و آثار متفکّران تربیتی را مورد بررسی، تحلیل و نقد قرار داده است.

کلیدواژه‌ها: ازدواج الگو ، استحکام خانواده ، قرآن ، اخلاق اسلامی ، فرهنگ اسلامی



مقدمه 
اسلام به عنوان یک مکتب انسان‌ساز، بیشترین عنایت را به تکریم، تنزیه و تعالی خانواده دارد و این نهاد مقدّس را کانون تربیت و مهد مودّت و رحمت می‌شمرد و سعادت و شقاوت جامعة انسانی را منوط به صلاح و فساد این بنا می‌داند و هدف از تشکیل خانواده را تأمین نیازهای مادّی، عاطفی و معنوی انسان از جمله دستیابی به سکون و آرامش برمی‌شمارد. خانواده گروهی است متشکّل از افرادی که از طریق نَسَب یا سبب و رضاع با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، فرزندان، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابل هستند و فرهنگ مشترکی پدید آورده‌اند و در واحد خاصّی به نام خانواده زندگی می‌کنند. در یک نگاه ساده متوجّه می‌شویم که عناصر اصلی تشکیل‌دهندة خانواده، یک زن و یک مرد است که مطابق آداب و رسوم اجتماعی خویش با یکدیگر پیوند زناشویی بسته‌اند و بعد فرزند یا فرزندانی بر جمع آنها افزوده شده است (ر.ک؛ بهشتی، 1361: 4). در واقع، «خانواده متشکّل از افرادی است که از طریق پیوند زناشویی، هم‌خونی یا پذیرش فرزند با یکدیگر به عنوان زن، مادر، پدر، شوهر، برادر، خواهر و فرزند در ارتباط متقابل هستند، فرهنگ مشترک پدید می‌آورند و در واحد خاص زندگی می‌کنند» (ر.ک؛ جهانفر، 1376: 130ـ121)؛ یعنی «خانواده همچون گروهی از افراد است که روابط آنان با یکدیگر بر اساس هم‌خونی شکل می‌گیرد و نسبت به یکدیگر خویشاوند محسوب می‌شوند» (همان).

پس خانواده پیوند عمیق و پایدار جسمی و روحی چند نفر برای زیستن در فضای واحد است؛ یعنی بدون تحقّق این پیوند، خانواده معنایی ندارد. قوام این بنا به میزان پیوند اعضای آن بستگی دارد. بنابراین، جهت تعالی کارایی خانواده لازم است بر تحکیم پیوند و روابط اعضای خانواده تأکید شود. لذا تحکیم روابط در خانواده از جمله مهم‌ترین مسایل در سلامت و رشد فرد، همچنین پویایی و توسعة همه‌جانبه در جامعه است.


تأثیر اخلاق در استحکام خانواده
«خُلق عبارت از شکل درونی انسان است، چنان‌که خَلق شکل ظاهری اشیاء است. غرایز، ملکات و صفات روحی و باطنی که در انسان است، اخلاق نامیده می‌شود و به اعمالی که از این خُلقیّات ناشی گردد، نیز اخلاق می‌گویند» (مهدوی کنی، 1371: 13). غزّالی نیز اخلاق را عبارت از «اصلاح و پیراستن قوای نفس» می‌داند. وی معتقد است اخلاق، هیأتی رسوخ‌یافته در نفس است که باعث می‌شود انسان با سهولت، آسانی و بدون تأمّل و اندیشه رفتار نماید. این حالت، زمینة صدور افعال پسندیده و نیکو و دوری از افعال زشت و ناپسند است» (ر.ک؛ غزّالی، 1371، ج 2: 36ـ1).

با رجوع به تعریف‌های اخلاق، مشخّص می‌شود که رابطة اخلاق و خانواده، رابطه‌ای کاملاً مستقیم و الزامی است؛ زیرا انسان جز در محیط امن و سازندة خانواده، هرگز قادر به کسب آگاهی، کمال و رفع نواقص از نفس و رفتار خود نمی‌باشد. بنابراین، انسان که جویای کمال و گریزان از ضعف و نقص است، طالب حضور در خانواده و تحکیم روابط اعضای آن می‌باشد. به طور کلّی، استواری و محکم بودن خانواده‌ها، حاصل پایبندی‌های اخلاقی اعضای آن و پرهیز از کج‌خلقی است.


اهمیّت تحکیم خانواده
اهمیّت پرداختن به موضوع «تحکیم خانواده»، ریشه در اهمیّت نهاد خانواده دارد. نهاد مقدّس خانواده، رکن بنیادین اجتماع بشری و محمل فرهنگ‌های گوناگون است تا آنجا که سعادت و شقاوت امّت‌ها، مرهون رشادت و ضلالت خانواده می‌باشد. اوّلین شـرط داشـتن جـامعه‌ای سـالم و پـویا، سـلامت و پـایداری خانـواده اسـت. همة دستاوردهای علمی و هنری بشر در سایة خانواده‌های سالم و امن پدید آمده است. قرآن کریم به عنوان برترین نسخة زندگی و عالی‌ترین راهنمای بشر برای دستیابی به حیات طیّبه، بخشی عظیم از آیات را به تنظیم و تعدیل روابط اعضای خانواده، حقوق و وظایف همسران و فرزندان اختصاص داده است. رجوع به این آیات الهی می‌تواند انسان را برای دستیابی به بهترین راهکارها در تحکیم خانواده هدایت کند. برخی از سُوَر قرآن به صورت خاص مسایل خانواده را بیان می‌کنند؛ مانند سوره‌های نساء، انسان، تحریم، طلاق و ... . اهداف خانواده و اقتضای تأسیس آن ایجاب می‌کند که پایه‌گذاران آن یعنی زن و شوهر، در تحکیم و پایداری این بنا، نهایت سعی خود را بکنند و با همان انگیزه که بر تشکیل آن اقدام کردند، بر دوام آن اصرار ورزند تا وحدت و پویایی این نهاد مقدّس تا پایان حفظ شود.

خانواده بنیادی‌ترین نهاد در جامعة انسانی است که وظیفة تربیت و سازندگی افراد و انسان‌ها را بر عهده دارد و اگر افراد نتوانند خانواده را تحکیم بخشند و افرادی باایمان در آن پرورش دهند، نمی‌توانند جامعه‌ای ایده‌آل برای نسل آینده بسازند و از فرهنگ ایمانی خود جا مانده و به اهداف متعالی خود نمی‌رسند. مقصود از تحکیم خانواده، فراگیری اصل اعتدال میان همگان، حاکمیّت اخلاق و حفظ حقوق همة اعضاست. اگر هدف از برقراری زوجیّت و تشکیل خانواده، به تعبیر قرآن، «سکونت و آرامش اعضا» است، لازم است که همة رفتارها و تعامل‌ها در راستای تحقّق این هدف باشد.


ازدواج؛ گام نخست در تشکیل و استحکام خانواده
ازدواج پدیده‌ای خاصّ و منحصر به انسان نیست، لیکن در او زمینه‌ساز انسانیّت، و پیش‌درآمدی برای رسیدن به مقاصد عالی است. تاکنون کسی نتوانسته است در روابط زن و مرد چیزی بهتر از ازدواج ابداع کند؛ ازدواجی که میان انگیزة جنسی و عشق و سعادت فرزندان حاصل از آن پیوند برقرار می‌کند. ادامة زندگی بدون عشق محال نیست، امّا دشوار است. پیامبر(ص) فرموده است: «هیچ چیز در نزد خدا محبوب‌تر از خانه‌ای نیست که در اسلام با ازدواج آباد شود» (مشکینی، 1370: 11). قرآن کریم در باب قانون ازدواج می‌فرماید: «یکی از نشانه‌های خدا این است که برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به واسطة آنها آرامش بیابید و میان شما بذر رأفت و محبّت افشاند تا مایة بقای زندگی نوع باشد. نشانه‌های خدایی در این امر بر اندیشمندان آشکار است» (الرّوم/21).

یکی از این نشانه‌های الهی آن است که هر فردی از بشر در برابر خود از نوع خود جفتی می‌یابد تا مسألة توالد و تناسل صورت گیرد و آنها به گونه‌ای آفریده شده‌اند که محتاج یکدیگرند و هر یک با دیگری به کمال خود می‌رسد و این همان میل جنسی است که خداوند آن را در وجود دو نفر به امانت نهاده است» (طباطبایی، 1363، ج 2: 418).

از این آیات و روایات استفاده می‌شود که اساس ازدواج یا نکاح که به معنی عمل همخوابگی است، بر همین حقیقت طبیعی است، نه شهوت‌رانی و لذّت‌گیری.

همة احکام مربوط به حجاب، چگونگی انجام عمل همخوابگی و اینکه هر زنی مختصّ شوهر خویش است و نیز احکام طلاق، عُدّه، اولاد، ارث و نظایر اینها که اسلام در این باره مقرّر کرده، پیرامون این حقیقت دور می‌زند و می‌خواهد عمل همخوابگی به صورت بازی انجام نشود: «...اما در قوانین مربوط به روابط جنسی زن و مرد که در تمدّن غربی حاضر در جریان است، اساس همخوابی زن و مرد یک نوع اشتراک در عیش است و کاری به زندگی مشترک در درون خانواده ندارد. به همین دلیل، متعرّض هیچ یک از احکامی که اسلام دربارة بستر زناشویی و فروعات آن وضع کرده نیستند و در آن قوانین، سخنی از عفّت، حجاب و اختصاص و امثال آن دیده نمی‌شود» (ر.ک؛ غلامی، 1384: 163ـ 127 و رحیمی یگانه، بی‌تا: 102ـ99).

یکی از دلایل تفاوت‌های یاد شده در قوانین اسلامی در باب ازدواج و قوانین غیراسلامی این است که اساس قوانین اسلامی مصالح و مفاسد واقعی بشر است و واضع آن قوانین خداوند متعال است. لذا دستخوش تحوّلات و تطوّرات امور مختلف قرار نمی‌گیرد، در حالی‌که قوانین و حقوق سکولاریستی در غرب متّکی بر اومانیسم و انسان‌محوری است و با تعریف خاصّ از انسان و جهان پیوند خورده است و تنها جنبة مادّی و این‌جهانی را در نظر دارند و نه سعادت همه‌جانبة انسان را (ر.ک؛ مطهّری، 1336، ج9: 122ـ102 و جوادی آملی، 1375: 399ـ393).

اسلام با تشویق به تشکیل خانواده که بهترین وسیله برای حفظ عفّت عمومی است، به ندای فطرت پاسخ مثبت می‌دهد و زناشویی را یگانه وسیلة پیدایش فرزندان درستکار و حفظ بقای نوع شناخته است و نه تنها مشکلی در سر راه این امر طبیعی ایجاد نمی‌کند، بلکه از این نیروی طبیعی به سود اجتماع و برای زندگی فردی بهره‌برداری می‌نماید و علاوه بر اینکه به آرامش جسمی در زندگی زناشویی توجّه دارد، می‌خواهد یکی از پایه‌های سعادت آدمی که آرامش روحی، اخلاقی و فکری است نیز در سایة پیوند ازدواج تأمین سازد. اینکه پیوندهای زناشویی در عصر ما آنقدر سُست و بی‌دوام گردیده که در برابر حوادث بی‌ارزش و کوچک به آسانی از هم می‌گسلد، بدین علّت است که در اینگونه ازدواج‌ها به واقعیّت‌های زندگی توجّه نمی‌شو، و این پیوندها به دنبال یک سلسله رؤیاها و افکار کودکانه و تصوّرات خام بسته می‌شود.

اسلام همة مسلمانان را تشویق می‌کند که به تشکیل خانواده دست یازند. از سوی دیگر، دربارة یکی از موانع ازدواج، یعنی فقر مادّی و اقتصادی می‌فرماید که فقر نباید مانع ازدواج گردد. خداوند به زن و مرد فقیر مژده می‌دهد که اگر پیش‌قدم شوند، آنان را از فضل خویش بی‌نیاز می‌سازد. خداوند می‌فرماید: ﴿وَأَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ * وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ: مردان و زنان بى‏همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را. اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز مى‏سازد که خداوند گشایش‏دهنده و آگاه است. * نیز کسانى که امکان ازدواج ندارند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى‏نیاز گرداند! همچنین آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [= قرار داد مخصوص براى آزاد شدن‏] هستند، با آنان قرار داد ببندید. اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏کنید (که بعد از آزادى، توانایى زندگى مستقل را دارند)، و چیزى از مال خدا را که به شما داده است، به آنان بدهید و کنیزان خود را براى دستیابى متاع ناپایدار زندگى دنیا مجبور به خودفروشى نکنید، در صورتی‌که خود مى‏خواهند پاک بمانند، و هر کس آنها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد،) خداوند بعد از این اجبار آنها غفور و رحیم است﴾ (النّور/ 33ـ32).

چنان‌که اشاره شد، این آیه نخست همة مردان و زنان مجرّد را تشویق می‌کند که به تشکیل خانواده دست یازند و از فقر مادّی و اقتصادی نترسند و امید به لطف و عنایات خداوند داشته باشند. خداوند به زن و مرد فقیر مژده می‌دهد که اگر پیش‌قدم شوند، آنان را از فضل خویش بی‌نیاز می‌سازد.


تشخیص جایگاه زن و مرد و تأثیر آن در تحکیم خانواده
اسلام میان زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر و مدیریّت تساوی کامل برقرار کرده است. دلیل این تساوی هم این است که زن تمام آن حوایج و نیازهایی را دارد که مرد داراست و از این روی، قرآن می‌فرماید: «شما زنان و مردان از جنس یکدیگرید» (آل‌عمران/ 195). پس زن و مرد در تمام آنچه که اسلام آن را حق می‌داند، برابرند و در مسایل زناشویی و پیدایش و بقای نوع بشر هم هر کس بر اساس اعضای فیزیولوژی خویش نقش خود را ایفا می‌نمایند و کسی بر کسی مزیّت ندارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1363، ج 2: 49 و ج 4 :362ـ229).

در اسلام زن و مرد یار و یاور و مکمّل یکدیگرند و تکامل هنگامی حاصل می‌شود که این دو در تعامل صحیح و مجاز یکدیگر را کامل کنند و به فرمودة قرآن: ﴿...هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ...﴾ (البقره/187).

بنا بر آنچه بیان شد، نگاه اسلام به زن مبتنی بر انسانیّت انسان است و این همان نقطه‌ضعف گروه‌های مختلف فمینیستی است که جنبة غالب در آنها بحث جنسیّت است و به همین خاطر، نه تنها نتوانسته‌اند، مسایل پیش روی زن معاصر را حلّ و فصل نمایند، بلکه مشکلات و مسایل میان زن و مرد را بحرانی‌تر کرده‌اند. نیک می‌دانیم که زندگی صحنة صلح و جنگ، مِهر و خشم و جذب و گریز است و نیز روشن است که زندگی با صلح و مهر و جذب شیرین‌تر است. نکتة دیگر اینکه رسیدن به گلستان زیبای صلح و آرامش و مِهر و جذب بدون از خود گذشتگی، ایثار و تحمّل سختی‌ها محال است. در این میان، زنان به عنوان دختر، همسر و مادر به سهولت می‌توانند از همان آغاز زندگی نهال و بذر زیبای مهر و عطوفت و زندگی با صلح و آرامش را در دل برادران، شوهران و فرزندان بکارند و بارور سازند. امّا زن به انجام وظایف یاد شده موفّق نمی‌شود، مگر با خودسازی، جهاد با نفس و مبارزه با تمایلات شیطانی و هواهای غالب. از این روست که پیامبر(ص) می‌فرماید: «جهاد زن، شوهرداری خوب است» (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ جمعیّت زنان جمهوری اسلامی ایران، 1368: 5).


مدیریّت درخانه و استحکام خانواده
تا اینجا شخصیّت و جایگاه زن از نگاه اسلام در ابعاد انسانی فردی، خانوادگی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت و مشاهده شد که اسلام در هر بُعد نقش‌آفرینی زن را به رسمیّت شناخته است و اصلاً تفاوت میان مرد و زن را به لحاظ انسانی قبول ندارد. در اینجا لازم است به بعضی از آیات بپردازیم که برخی از افراد ناآشنا به روح اسلام و قرآن با تمسّک بدانها اسلام را مورد حمله و زنان را مورد تحقیر و استثمار قرار می‌دهند تا ضمن تنویر افکار این افراد، جایگاه اسلامی و انسانی زن و شأن و منزلت او در امور خانه و زناشویی روشن‌تر گردد.

قرآن در سورة مبارکة نساء می‌فرماید: «مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به‌خاطر برتری‌هایی که از اموال ایشان (در مورد زنان) می‌کنند...»‌ (النّساء/ 34). این آیه و نظایر آن هرگز دلیل و نشانة برتری انسانی و فضیلت معنوی مرد بر زن نیست. آنچه در باب تفاوت افراد بیان شده این است که اوّلاً باید زندگی به نحو مطلوب اداره شود، ثانیاً تا هماهنگی بین افراد و طبقات متفاوت ایجاد نگردد، زندگی به خوبی اداره نمی‌شود. اختلاف استعدادها در پذیرش و احراز مسئولیّت‌ها نقش و تأثیر دارند، امّا معیار برتری و فضیلت نیستند. مدیریّت مرد درخانه، همانند مدیریّت در جامعه، از اسباب تقدّم معنوی و برتری در انسانیّت نیست، بلکه تنها یک مسئولیّت اجرایی است و ممکن است فرد غیرمدیر بسیار در مراتب انسانیّت بالاتر باشد.

توانایی مرد در مسایل اجتماعی و امور اقتصادی و تأمین نیاز‌های منزل و ادارة زندگی بیشتر است و علاوه بر این، تأمین هزینة زن را هم به عهده دارد. بنابراین، سرپرستی و ادارة منزل به عهدة مرد است و این به معنی افضل بودن نیست. افزون بر این، قیّم بودن و مطیع و مُطاع بودن در باب زن و شوهر مؤمن به خداست و اطاعت زن در امور خانه از شوهر مطیع خداست. در واقع، اطاعت و پیروی زن از یک چنین مردی اطاعت از خداست. اگر مردی زنش را به معصیت حُکم کند، اختیارات او سلب می‌شود. دیگر اینکه این مرد متعهّد به حفظ و حمایت از جان و نفس همسر خویش، همانند حفظ جان خود است. از نظر اسلام زن و همسر انسان به منزلة جان خود اوست. تعهّد ادارة امور خود و اهل که همانند جان انسان است، نه تنها توهین و تحقیر نیست، بلکه به دلیل شدّت ارتباط انسان با خود و اهل بیت خویش، تعهّد او را دوچندان می‌کند.

زن مؤمن با علم و آگاهی برای حفظ آرامش و جلوگیری از هر گونه تضادّ و مبارزه و منازعه در محیط خانه، مدیریّت مرد مؤمن، یعنی شوهر خویش را می‌پذیرد. وحدت مدیریّت در خانه عقلاً هم خوب است. البتّه می‌دانیم که مدیریّت با دستور الهی و بر اساس آیین‌نامة خدایی غیر از زورگویی و دیکتاتوری است. بنابراین، اوّلاً، قیّوم و مدیر بودن مرد مربوط به همسر در برابر شوهر است نه زن در مقابل مرد. ثانیاً ‌این قیّومیّت معیار فضیلت نیست، بلکه وظیفه است. بدین معنا نیست که زن اسیر مرد خودخواه است. ثالثاً این مدیریّت در محور اصول خانواده است. گاهی هم به صلاح‌دید هر دو طرف این مدیریّت متغیّر است، یعنی ادارة خانه به عهدة زن است یا حتّی مرد خانه از او اطاعت می‌کند. همة اینها در حدود دین و احکام دینی است.

البتّه کسی که به همة امور نگاه مادّی دارد، نمی‌تواند آن روابط را بفهمد؛ زیرا که معیار او تنها امور دنیوی و مادّی است و از نظر او فضیلت تنها با برخورداری از این امور تعیین می‌گردد. در واقع، از نظر آدم مادّی افضل کسی است که قدرت، ثروت و شهرت بیشتری دارد. امّا اسلام به اینگونه امور بها نمی‌دهد و برتری و فضیلت را تنها با ایمان، تقوا و برخورداری از معارف الهی و اعمال صالح در پیوند می‌داند و همچنان‌که مشاهده شد، از این نظر نیز میان زن و مرد تفاوت و امتیاز قایل نیست و هر کسی باتقواتر است، به خدا مقرّب‌تر است، حال چه زن باشد، چه مرد.

بخش دیگر از آیة یاد شده (النّساء/34) که برخی افراد نادان و ناآشنا به سیاق قرآن و روح اسلام به آن تمسّک کرده‌اند، حتّی زنان را مورد شکنجه و ستم قرار می‌دهند، این است: «... و اما آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفت ایشان بیم دارید، پند و اندرز دهید و (اگر مؤثّر واقع نشده) در بستر از آنها دوری نمایید و اگر مفید واقع نشد، آنها را تنبیه نمایید (و او را با چوبی همانند چوب مسواک بزنید... البتّه بدانید که قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست».

حلّ این مسأله، یعنی نشوز زن نیز همانند مدیریّت درون منزل، تنها با نگاه دینی و ایمانی ممکن است. اینکه یک اختلاف در میان زن و شوهر مؤمن به خدا به وجود آمده است، زن از وظیفة واجب خود در برابر شوهر سرباز می‌زند، تمام تلاش مرد خواهان و عاشق همسر و زندگی و آبروی خود و او این است که مسأله را با عقل و تدبیر حل نماید و نمی‌خواهد راز او و همسرش آشکار گردد و چون عناد و لجاجت و منع شوهر از حقّ مسلم خود از جانب زن است، زنی که همسر او و به منزلة جان عزیز اوست. بنابراین، مرد مأمور و پیشقدم است که مسأله را در میان خود به گونة مطلوب حل نماید. در این میان، اگر اندک تندی هم صورت می‌گیرد، دقیقاً برای حفظ زندگی و تداوم عشق است، نه از سَرِ دشمنی و خصومت؛ مانند عمل جرّاحی بسیار خفیف که برای ادامة حیات است.در داستان حضرت ایّوب (ع) و همسرش آمده است: «یک دسته علف نازک بردار و او را بزن» (النّور/44). مرد هرگز حق ندارد، همسر خود را طوری بزند که بدن قرمز یا کبود یا سیاه گردد، چون این‌ موارد موجب قصاص و دیه است. اگر بناست او را بزند تا از خواب غفلت بیدار شود و راضی به متلاشی شدن زندگی خود و شوهر نشود، به قول امام باقر(ع) باید تنها «با چوب مسواک» او را بزند (ر.ک؛ طبرسی، 1395ق.، ج 2: 95).

در واقع، این عمل به هیچ وجه زدن نیست، آن هم کسی را که از سَرِ عشق و محبّت دست بر گردنش درمی‌آورد و در آغوش می‌کشد، بلکه این یک تکان است تا او که به دلایل احساس و حالات زودگذر گرفتار عناد و لجاجت است، بر سَرِ عقل بیاید. البتّه این وقتی است که مرد در حال عقل و هوشیاری و تعادل روحی به سر برد و می‌خواهد برای رفع خطر بیشتر از ضرر کمتر استقبال کند. آیة شریفه هم در مقام جلوگیری از جدایی است. هدف نجات خانوادة دردمند و در حال سقوط است. کسی هم نمی‌تواند و صحیح هم نیست که وارد میان آن دو شود. لذا قرآن به شوهر می‌فرماید، مسایل زندگی را برای همسر عزیز، امّا در حال عصبانیّت تشریح کن، آثار مخرّب را برای او بازگو، خسارات محتمل را برای او تذکّر ده و اگر فایده نداشت، او را با هجرت و جدایی موقّت آزمایش کن تا شاید تلخی جدایی دایمی را بفهمد و اگر باز موقعیّت را درک نکرد، با یک ضرب و زدن بسیار خفیف و کم او را تکان بده تا از اسارت لجاجت و احساسات آزاد گردد و از خودکشی و خانواده‌کشی نجات یابد و این هم به خاطر شدّت علاقه‌ای است که مرد نسبت به همسر خود دارد. این ضرب درجایی است که علاج کند و از عاقل صورت بگیرد وگرنه هیچ ارزشی ندارد و اصلاً مجاز نیست، بلکه منفور و مطرود خدا و پیامبر او است.

در حقیقت، در زندگی زناشویی اگر مرد و زن هر دو عاقل‌ هستند و در حالت تعادل روانی به سر می‌برند، هیچ وقت مشکلی پدید نخواهد آمد و صلح و صفا بر روابط آنان حاکم است. اگر یکی از آن دو عاقل است و در حال عادی به سر می‌برد (در فرض آیه، مرد) باز با تلاش عاقلانه صلح و سلامت برقرار خواهد بود و اگر هر دو در حالت غیرمتعارف و عدم سلامت روحی‌ به سر می‌برند و نادانی می‌کنند، باید حلّ مشکل را به عاقلان، حاکمان و محکمه بسپارند و این نظر قرآن است (ر.ک؛ النّساء/ 35).


عوامل تحکیم خانواده در اسلام

عوامل فراوانی در تحکیم بنیان خانواده و سرزندگی آن مؤثّرند که در ذیل به مهم‌ترین آنها پرداخته شده است:

1) حُسن معاشرت، تضمین تحکیم خانواده

حکما در حکمت عملی، تدبیر منزل را بـر سیاست مُدُن مقدّم می‌دانند و البتّه تهذیب اخلاق بر تدبیر منزل نیز مقدّم است. در حکمت عملی، اوّل فرد را مهذّب می‌سازند تا خانواده‌ای بنا کند و به تبع آن، خانواده‌های تدبیریافته و سامان‌گرفته جامعه‌ای زنده و سالم بسازند. جامعة سالم و زنده با صنعت و ماشین به دست نمی‌آید، بلکه مناسبت‌های اخلاقی و روابط حسنة الهی سازندة جامعة سالم و زنده است. ویل دورانت می‌گوید: «در میان جنگ‌ها و ماشین‌ها چنان غرق شده‌ایم که از درک این حقیقت بی‌خبر مانده‌ایم که در زندگی، واقعیّت اساسی، صنعت و سیاست نیست، بلکه مناسبت‌های انسانی و همکاری افراد خانه از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان است» (ر.ک؛ دورانت، 1371: 81ـ65).

از ویژگی‌های انسان، تمایل و نیاز او به معاشرت است و از معاشرت، جز محبّت دیدن و محبّت ورزیدن انتظار ندارد، چرا که خلقت انسان بر اساس عشق و محبّت است و همین بهترین انگیزة او در هر گونه تلاشی است. گرچه انسان عموماً در تشخیص عشق حقیقی به بیراهه می‌رود، امّا عشق‌های صُوری یا حتّی باطل هم این خاصیت را دارند که انسان را به تکاپو وادارند و امیدوار و مجذوب کنند. خداوند متعال رفتارها و برخوردهای صحیح انسانی را در خانواده با «حُسن معاشرت» معرّفی می‌فرماید و از مرد و زن، رعایت آن را با میزان «معروف»، یعنی رفتاری پسندیده و انسانی می‌خواهد: ﴿...وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا: ... و با آنها سخن شایسته بگویید﴾ (النّساء/5)؛ ﴿...وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ...: ... و با آنان به گونة شایسته رفتار کنید...﴾(همان/21).

حُسن معاشرت در خانواده، در دو محدودة مرزهای حقوقی و دستورالعمل‌های اخلاقی تعیین می‌شود و «تعبیر حُسن معاشرت که به عنوان یک وظیفه برای شوهر و یک حق برای زن مطرح می‌شود و عامل تحکیم زندگی خانوادگی است، اگر به خوبی باز شود، نشان‌دهندة تمام آن اموری است که مرد در برابر زن باید انجام دهد. در «نفقه» همة نیازمندی‌های جسمی زن باید تأمین شود و در «حُسن معاشرت» همة نیازمندی‌های روحی او» (بهشتی، 1361: 153).

حسّاسیت محیط خانواده، اهداف بلندمدّت و مقدّس آن اقتضا می‌کند که همسران بیشترین دقّت را در رعایت حُسن معاشرت با یکدیگر داشته باشند و از خانه فضایی سرشار از اُنس و ملاطفت بسازند.

2ـ حکومت نظم و انضباط در میان اعضای خانواده

در قرآن توصیه‌های مکرّری به تقوا در تشکیل خانواده شده است، چنان‌که می‌خوانیم: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَالأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا: اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسى که همة شما را از یک انسان آفرید و همسر او را (نیز) از جنس او خَلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمین) منتشر ساخت. نیز از خدایى بپرهیزید که (همگى به عظمت او معترف هستید و) هنگامى که چیزى از یکدیگر مى‏خواهید، نام او را مى‏برید! (و نیز از قطع رابطه با) خویشاوندان خود پرهیز کنید؛ زیرا خداوند مراقب شماست﴾ (النّساء/1).

اسلام در هیچ یک از حوزه‌های جامعة خود به هرج و مرج معتقد نیست، بلکه همواره خواستار نظم و انضباط در همة ابعاد فردی یا همگانی است. در واقع، اسلام در تشکیلات خود از رهنمودهای آسمانی مایه می‌گیرد که در آن محدودیّت‌های قومی، اقلیمی و یا نژادی و امثال آن وجود ندارد؛ زیرا این رهنمودها را باری تعالی وحی و الهام کرده است.

3ـ توجّه به یکسانی در آفرینش

از مشخّصات اساسی در قانون‌گذاری الهی این است که در اینگونه قانونگذاری قانون از اصل توحید نشأت گرفته است؛ به عبارت دیگر، از ارتفاعی فراتر از همة موانع و قید و بندهایی که در جوامع انسانی وجود دارد و ما امروز به خوبی درمی‌یابیم که همة گرفتاری‌هایی که بشر بدان دچار شده است و تا به امروز با آنها دست به گریبان بوده، از همین قید و بندها پدید آمده است (مانند تعصّب‌های نژادی، قومی و اقلیمی و طبقاتی و غیر آن) ما به خوبی دریافته‌ایم که اینها موانع و گردنه‌هایی است در راه آدمی که رسیدن او را به سعادت و پیشرفت دشوار می‌نماید (ر.ک؛ تفسیر هدایت، 1377، ج 2: 15). از این روست که همة توجّه قرآن به این است که بگوید همة مردم ـ از زن و مرد ـ از یک تن آفریده شده‌اند.

4ـ همکاری و همدردی

همکاری و همدردی با خانواده باید در چارچوب آیین خدا باقی بماند و وسیلة فساد، رشوه و غصب حقوق و اشاعة فحشا نگردد. از این رو، نخست از تقوای خدایی سخن گفت و آن را مرکز سازمان و سامان اجتماعی قرار داد، سپس به بیان اهمیّت خویشاوندان و نزدیکان پرداخت. تعبیر قرآن در عبارت «تَسَاءلُونَ بِهِ» بدین معنی است که خدا مقیاس نهایی و آخری است که می‌توان آن را مرکز تعاون اجتماعی قرار داد. پس هرگاه یکی از دیگری چیزی بخواهد و نداند که آن را برآورده می‌سازد یا نه، چگونه می‌تواند به اثبات رساند که آنچه خواهد گفت درست است یا دروغ می‌گوید. در اینجا راهی نیست، جز آنکه به خدا سوگند خورد و ضمیر و فطرت مؤمن او با خداوند مشورت کند و از خود برای خود نگهبانی قرار دهد. جامعة انسانی که از ایمان بهره یافته، می‌تواند میان فرزندان خود بر اساس عدالت و مساوات، تعاون حقیقی ایجاد کند، ولی اگر جامعه ایمان نداشته باشد، هر گونه سازمان و سامان چیزی جز نقشی بر روی کاغذ نخواهد بود که بازیچة دست مردم است؛ همانند توپی در دست بازیکنان (ر.ک؛ همان: 17). از اینجاست که می‌گوییم باید جامعة اسلامی بر بنیان ایمان و تقوی بنا شود: ﴿...إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً: ... هر آینه خدا مراقب شماست﴾.

5ـ مشاوره با یکدیگر

یکی از عواملی که سبب تفاهم و همکاری اعضای خانواده می‌گردد، وجود روحیة مشورت در خانواده است که در عین ایجاد خانواده‌ای مستحکم و صمیمی، بهترین محافظ در برابر مشکلات و موانع زندگی نیز هست. مولی علی(ع) می‌فرمایند: «وَ لاَ ظَهِیرَ کَالمُشَاوِرَةِ: هیچ پشتیبانی چون مشورت نیست‌» (نهج‌البلاغه/ ح۵۴). در طول تاریخ زندگانی بشر نیز بهترین و مستحکم‌ترین کانون‌های خانوادگی آنهایی بوده‌اند که در آن، زن و شوهر و فرزندان با همفکری و همکاری حرکت نموده‌اند. نمونة بارز و برترین الگوی آن در زندگی امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) به چشم می‌خورد.

6ـ وجود عشق، مهر و محبّت میان اعضای خانواده

انسان تشنة دوستی و محبّت است. انگیزة بسیاری از تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای زندگی، محبّت است و وجود آن در خانواده، انسان را به فعّالیّت و کسب معاش وامی‌دارد. حفظ حرمت و شخصیّت دیگران، در گروی احترامی است که در برخوردها از انسان ظاهر می‌گردد. رعایت این مسأله، به‌ویژه از سوی کسانی که با هم اُنس و الفتی دارند، باعث استحکام دوستی و گرمی روابط خواهد شد که بارزترین مصداق آن خانواده است. در واقع، اخلاق نیک به مثابة روغنی است که از سایش و فرسودگی قطعات انسانی در اثر برخورد و اصطکاک مداوم جلوگیری می‌کند. امام صادق(ع) بر کوشش در مهرورزی نسبت به برادران دینی تأکید نموده است و چه نیکوست که این امر از خانواده آغاز گردد: «شایسته است مسلمانان در یاری بر مهر ورزیدن به هم کوشا باشند که خدای عزّ و جلّ فرموده است: ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾ (کلینی، 1365: 396). مهر و محبّت اعضای خانواده به هم سبب جلب رضایت و رحمت خدا می‌شود که بدیهی است چنین خانواده‌ای پایدار و سعادتمند است. امام سجّاد(ع) در مورد ضرورت مهرورزی به همسران چنین فرمودند: «حقّ همسرت آن است که بدانی خداوند عزّ و جلّ او را مایة سکون و همنشینی تو قرار داده است و باید بدانی که او نعمت خداوند بر توست. پس او را گرامی بدار و با او با رفق و مدارا برخورد نما و هرچند حقّ تو بر او بیشتر است، امّا حقّ او بر تو این است که با او مهربانی کنی‌» (حرّانی، 1363: 2۶2).

علاوه بر همدلی و همراهی تقدّس حقّ شوهر بر زن چنان والاست که هم‌ردیف شرکت در جهاد فی سبیل‌الله قرار گرفته، چنان‌که امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «جِهَادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ: جهاد زن، نیکو همسرداری کردن است» (نهج‌البلاغه/ ح ۱۳6).

7ـ آشنایی کامل اعضای خانواده با حقوق و وظایف خود

در اینجا یک اصل اساسی است که نظام حقوقی بر آن تأکید دارد و آن اینکه هر جا وظیفه‌ای وجود دارد، در کنار آن حقّی هم ثابت است. حقّ و وظیفة از هم جدا نیستند؛ یعنی هر کس حقّی داشته باشد و در مقابل نیز وظیفه‌ای دارد و بالعکس. این موضوع در مورد تمام افراد بشر ثابت است و تنها خداست که حقوقی دارد، امّا وظیفه‌ای بر او نیست. در اینجا به انواع حقوق اعضای خانواده و تأثیر آنها در استحکام خانواده به اختصار اشاره می‌گردد:

الف) حقّ والدین بر فرزندان

امام سجّاد(ع) در رسالة حقوق خود حقّ پدر و مادر بر فرزندان را اینگونه بیان می‌فرماید: «حقّ مادرت این است که بدانی او تو را حمل کرده، آنگونه که کسی کس دیگر را حمل نکند و از شیرة جانش تو را خورانده، آنگونه که کسی دیگری را نخورانده است و به راستی، او با گوش، چشم، دست، پا، مو، پوست و تمام اندامش تو را نگهداری کرده است و از این نگهداری نیز خشنود و شاد و پیوسته در کار بوده است. حقّ پدرت این است که بدانی به‌راستی او ریشة توست و تو شاخة اویی و چون او نبود، تو نیز نبودی. پس هرگاه در خویش چیزی دیدی که پسندیده آمد، آگاه باش که این نکویی در تو ریشه در پدرت دارد. بنابراین، خدای را ستایش نما و به اندازة آن نکویی، سپاسش دار، وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ» (حرّانی، 1363: 263). از اینجاست که انسان درمی‌یابد که چرا خداوند مسألة نیکی به پدر و مادر و شکر زحمات آنها را مقدّمه‌ای بر شکر خود شمرده است.

در کتاب آسمانی قرآن، دستور احترام به پدر و مادر پس از مسألة توحید بیان گردیده است و این نشان‌دهندة اهمیّت این حُکم است. خدای متعال می‌فرماید: ﴿وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا: و پروردگارت فرمان داده که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. هرگاه یکى از آن دو یا هر دوى آنها نزد تو به سنّ پیرى رسند، کمترین اهانت به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف، سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو * و نیز بالهاى تواضع خویش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر و بگو: پروردگارا! همانگونه که آنها مرا در کوچکى تربیت کردند، ایشان را مشمول رحمت قرار ده﴾ (الإسراء /۲4ـ۲3).

در این آیات سه دستور مهم در باب نحوة رفتار با والدین آمده است:

الف) به کار نبردن کمترین تعابیر بی‌ادبانه (یعنی «اُف»)، چه رسد به فریاد زدن بر آنها.

ب) خضوع در برابر پدر و مادر.

ج) دعا در حقّ ایشان (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1354، ج ۱۲: ۷6ـ۷5).

یکی از عوامل صلح و صفا، آرامش و امنیّت و تحکیم روابط در میان اعضای خانواده، احترام، تکریم و احسان به مفهوم قرآنی آن به پدر و مادر است. اینها دستور ویژة قرآن بعد از عبادت خداوند یکتا است.

ب) حقّ فرزندان بر والدین

در این باره نیز امام سجّاد (ع) در رسالة حقوق فرمودند: «حقّ فرزند تو این است که بدانی او از توست و در پسند و ناپسند دنیای زودگذر دنباله‌روی توست و به درستی که تو در تربیت نیکو و راهنمایی به سوی پروردگارش و یاری‌رسانی او در فرمان‌پذیری از خداوند نسبت به خویشتن و حقّ فرزندت پرسیده خواهی شد. پس [اگر وظیفه‌ات را به انجام رسانی،] پاداش گیری و [چون کم‌کاری کنی،] بازخواست شوی. پس کار فرزندت را چونان کسی که کارش را در این سرای زودگذر با نیکو ثمری بیاراید، انجام بده و در روابط تو و فرزندت به سبب نگهداری خوب و ثمر الهی که از او گرفته‌ای، نزد پروردگار عذرت پذیرفته است» (همان: ۴۶۱).

ج) وظیفة هر یک از زن و مرد نسبت به کُلّ خانواده

خداوند در قرآن کریم به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضی از همسران پیامبر (ص)، خداوند در آیات سورة تحریم روی سخن را به همة مؤمنان کرده، دستورهایی دربارة تعلیم و تربیت همسر و فرزندان و خانواده به آنها می‌دهد، نخست می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ...: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! خود و خانوادة خویش را از آتشى که هیزم آن انسان‌ها و سنگهاست نگه دارید...﴾ (التّحریم/ 6).

نگهداری خویشتن به ترک معاصی و عدم تسلیم در برابر شهوات سرکش است و نگهداری خانواده به تعلیم، تربیت، امر به معروف، نهی از منکر و فراهم ساختن محیط پاک و خالی از هرگونه آلودگی در فضای خانه و خانواده است. این برنامه‌ای است که باید از نخستین سنگ بنای خانواده، یعنی از مقدّمات ازدواج و آنگاه نخستین لحظة تولّد فرزند آغاز گردد و در تمام مراحل با برنامه‌ریزی صحیح و با نهایت دقّت تعقیب شود؛ به تعبیر دیگر، حقّ زن و فرزند تنها با تأمین هزینة زندگی، مسکن و تغذیة آنها حاصل نمی‌شود، مهم‌تر از آن، تغذیة روح و جان آنها و به کار گرفتن اصول تعلیم و تربیت صحیح است.

مهم‌ترین وظایف متقابل همسران

رعایت وظایف متقابل از سوی دو همسر تأثیر بسزایی در تحکیم و پایداری خانواده دارد و در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌گردد.

1ـ حفظ از انحراف

خداوند در یک کلام، حقّ و وظیفة میان زن و شوهر را روشن نموده است: ﴿...هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ...: ... آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (و هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید)...﴾ (البقره/۱۸۷). لباس از یکسو، انسان را از سرما و گرما و خطر برخورد اشیاء به بدن حفظ می‌کند و از سوی دیگر، عیوب او را می‌پوشاند، و نیز زینتی است برای تن آدمی. این تشبیه که در آیة فوق آمده، اشاره به همة این نکات است. دو همسر یکدیگر را از انحراف‌ها حفظ می‌کنند، عیوب هم را می‌پوشانند، وسیله راحت و آرامش یکدیگرند و هر یک زینت دیگری محسوب می‌شود. این تعبیر نهایت ارتباط معنوی مرد و زن و نزدیکی آنها به یکدیگر و نیز مساوات آنها را در این زمینه کاملاً روشن می‌سازد؛ زیرا همان تعبیر که دربارة مردان آمده، بدون هیچ تغییر دربارة زنان هم آمده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1354، ج 1: 733).

بر اساس این آیه و نیز آیات و روایات دیگر، همسران مایة زینت هم هستند و عیب‌های یکدیگر را می‌پوشانند و یکدیگر را محافظت می‌کنند و از گناه بازمی‌دارند.

2ـ صبر و پایداری زندگی

در قرآن به دفعات به صبر و بالا بردن سطح مقاومت بارها سفارش شده است: ﴿وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ...: از صبر و نماز یارى جویید...﴾ (البقره/ ۴۵). بر اساس این آیه، قرآن به صبر و شکیبایی فراخوانده است. آموزه و توصیة اسلام و قرآن در عرصه‌های زندگی پُرغوغا و پُرآشوب، کسب صفات ایمان در برابر کفر و بی‌دینی، عمل و کار نیک در برابر بی‌عملی و بی‌تقوایی، پیروی از حقّ و حقیقت در برابر باطل و ناحق، و صبر و مقاومت در برابر مشکلات و مصایب است: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ: سوگند به عصر * که انسان‌ها همه در زیانند، * مگر کسانى که ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‏اند و یکدیگر را به حق سفارش می کنند و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه می‌نمایند﴾ (العصر/ 3ـ1).

بی‌تابی و بی‌طاقتی مصیبت و مشکلات انسان را افزون می‌کند. امام کاظم(ع) فرمودند: «الْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ وَاحِدَةٌ وَ لِلْجَازِعِ اثْنَتَانِ: مصیبت برای شخص بردبار یکی است و برای شخص بی‌قرار دو تا» (حرّانی، 1363: 415). این از آن روست که برای فرد شکیبا تنها آسیب ناشی از مصیبت باقی می‌ماند که آن هم در اثر صبر، از هم فرو می‌پاشد. چنان‌که امام علی(ع) فرمودند: «الصَّبرُ یَمحَصُ الرَّزِیَّةَ: شکیبایی مصیبت را از هم می‌پاشد‌» (آمدی، 1366: 284). امّا برای فرد بی‌قرار و بی‌تاب، هم آسیب ناشی از مصیبت می‌ماند و هم آسیب‌های ناشی از بی‌تابی‌ها، لذا اگر بی‌تابی بر کسی چیره شود، روی آسایش را نخواهد دید.

3ـ روحیة عفو و گذشت

گذشت عاملی مؤثّر در ایجاد و تقویت دوستی‌ها و روابط حَسَنه است، چنان‌که خداوند می‌فرماید: «هرگز نیکی و بدی یک سان نیست. بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است» (الفصّلت/۳۴). لذا اگر در دشمنی‌ها، گذشت و بزرگواری چنین تأثیری می‌گذارد، بدیهی است در خانواده که به طور طبیعی روابط دوستانه وجود دارد، عمیقاً کارساز خواهد بود. امّا خود این گذشت‌ها و بزرگواری‌ها از ایمان و تقوای اعضای خانواده سرچشمه می‌گیرد.

4ـ حاکمیّت صداقت در فضای خانواده

حاکمیّت صداقت در فضای خانواده از عوامل تحکیم آن است و نیاز به دلیل و بیّنه ندارد. در طرف مقابل، عدم صداقت و دروغ‌گویی از عوامل تخریب خانه و خانواده است. عدم صداقت، و دروغ‌گویی، ابتدا روح و شخصیّت خود فرد را تخریب می‌سازد، سپس به خانواده و جامعة او زیان وارد می‌نماید. کذب و دروغ مخرّب و ویرانگرِ استحکام خانواده است. روایات زیادی در قبح و زشتی کذب و عدم صداقت نقل شده است. امام باقر(ع) می‌فرماید: «پدرم، امام سجّاد(ع) می‌فرمود: «از دروغ، کوچک و بزرگش، بپرهیزید؛ زیرا وقتی انسان در امور کوچک دروغ بگوید، بر دروغ بزرگ هم جرأت پیدا می‌کند. آیا نمی‌دانید که پیامبر(ص) می‌فرمود: اگر انسان همیشه اهل صدق و درستی باشد، خداوند می‌نویسد او صدیق است و اگر انسان اهل کذب و دروغ باشد، خدا می‌نویسد، او کذّاب است» (کلینی، 1365، ج ۲: ۳۳۹ و 340).

امام صادق(ع) می‌فرماید: «آدم کذّاب، پُر دروغ، به‌وسیلة دلایل آشکار هلاک می‌شود و پیروان خویش را هم به‌وسیلة شبهات نابود می‌کند» (همان). بنا بر این روایات، کذب در باز کردن درهای شرّ و بدی، گناهی است که ایمان را از بین می‌برد. پس چگونه می‌توان انتظار داشت به خانواده‌ای که باید بر مبنای ایمان شکل بگیرد، صدمه وارد نسازد.

5ـ پرهیز از سوء ظنّ آفت حسد

اعضای خانواده باید از سوءِ ظن نسبت به هم بپرهیزند و اگر موضوعی ذهن آنان را به خود مشغول کرد، با صراحت و صداقت آن را مطرح نمایند تا درستی یا نادرستی آن بررسی گردد. همة اعضا باید یار هم در مسیر پیشرفت باشند، چرا که سعادت خانواده در گرو سعادت فردفرد آن است و حسد آفتی در روابط خانوادگی محسوب می‌گردد، چنان‌که در خانوادة یعقوب(ع)، حسادت برادران یوسف(ع) بر او موجب جدایی اعضای خانواده از یکدیگر، هم به لحاظ بُعد مکانی و هم بُعد روحی و روانی گردید و یوسف(ع) از کانون خانواده جدا شد و یعقوب(ع) سال‌ها از پسرانش رنجیده بود. در حدیثی از مولی امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «اَلحَسَدُ یَنکَدُ العَیشَ: حسد زندگی را تنگ سازد‌» (تمیمی آمدی، 1366: ح ۸۵۱).

6ـ رازداری و وفاداری

وفاداری از شروط همسری و عضویّت در خانواده است و رازداری هم یکی از مهم‌ترین شروط وفاداری همسر است که در آیة (التّحریم/۳) بدان اشاره شده است. این نکته نیز بسیار اهمیّت دارد که آتش خیانت، تمام خانواده‌ها را تهدید می‌کند، چرا که انبیایی چون نوح (ع) و لوط (ع) از سوی همسران خود بدان مبتلا گردیدند (همان/۱۰). به هر روی، وفاداری اعضای خانواده سبب ایجاد صمیمیت و محبّت می‌گردد و نیز سپری است محکم در برابر مشکلات، سختی‌ها و پشتیبانی است پایدار برای استحکام بنیان خانواده و تحکیم آن که در این زمینه هم پیش از این بحث شده است.

نقش تعالیم اسلامی در تعالی فکر و استحکام خانواده

بشر همواره در دورة حیات خود از کمّ و کیف تعلیم و تربیت پیگیری کرده است. تأمّل و دقّت در اندیشة متفکّران، متألّهان و عالمان تربیت نشان می‌دهد که آنان تعلیم و تربیت را مرتبط با هدف و فلسفة حیات مورد توجّه قرار داده‌اند.

پرسش از تعلیم و تربیت انسان و سؤال از هدف زندگی در عصر تجدّد به دلیل روابط مادّی انسان با طبیعت، بی‌اهمیّت تلقّی شده است. یکی از آثار شوم توجّه نگردن به کار تعلیم و تربیت درست، رهاشدگی انسان به حال خود، هواپرستی و پیروی از تمایل‌های نفس و طغیانگری است. یکی از عوامل اساسی رواج طغیان و بی‌بند و باری‌هایی که قرن ما را دچار آشفتگی‌های جنون‌آمیز نموده، بی‌اعتنایی به معصیت و گناه است (ر.ک؛ جعفری، 1358، ج 3: 329). نامی که بر عصر حاضر گذاشته‌اند، عصر تزلزل ارزش‌هاست که دیگر ارزش‌های اخلاقی معنی ندارد، چون ارزش‌هایی که ملاک اخلاق بود، از میان رفته است. می‌توان گفت کسانی که مادّی فکر می‌کنند، ارزش‌های اخلاقی را خیلی پایین آورده‌اند. نیهیلیسم مکتبی است که به هیچ اصل و ارزش اعتقاد ندارد (ر.ک؛ مطهّری، 1362: 59).

در تعالیم دینی، ایمان، عشق و محبّت به خدا، مبنا و انگیزة ارزش‌های الهی و عمل به دستورهای الهی می‌گردد. در نتیجه، فضایل اخلاقی جای رذایل و اعمال هوس‌آلود را می‌گیرد و بحران‌های اخلاقی و تربیتی از میان برمی‌خیزند؛ زیرا که در تعالیم دینی انسان از سَرِ اختیار، عشق و معرفت به دستورهای الهی گردن می‌نهد و گوش انسان مؤمن به ندای وجدان، فطرت و انبیاء است، نه ندای شیطان، شهوت و لذت.

موضوع دیگری که در تربیت آدمی، به‌ویژه کودک و جوان در جامعة ما از اولویّت خاصّی برخوردار است، این است که کودک و جوان را با تعالیم و اندیشه‌های اسلام آشنا سازیم و به او بفهمانیم که اسلام دین زندگی است و می‌تواند سعادت انسان در این جهان را تأمین کند. باید این حقیقت را به کودکان و جوانان یاد داد که برنامه‌های دینی علاوه بر فواید اُخروی در این جهان نیز موجب سعادت و امنیّت انسان است. برای این منظور لازم است کودک و جوان را با تعالیم زنده و مخصوصاً تعالیم اجتماعی اسلام آشنا کنیم.

الگوی خانوادة مستحکم از نظر اسلام

از دیدگاه اسلام، آدم خوب همانند هر فرد خوب، نمونة جامعة اسلامی است و جامعة برین باید از اینها الگو بگیرد، نه اینکه جوان خوب، نمونة جوانان، و مردان مسنِّ خوب، نمونة مردان مُسِنّ هستند و زنان نمونة زنان و «اگر انسانی وارسته شد، الگوی دیگر انسان‌هاست. اگر مرد است، الگوی مردم است نه مردان، و اگر زن باشد، باز الگوی مردم است نه زنان» (جوادی، 1375: 153). قرآن کریم این مطلب را در آیات شریفة 12ـ10 از سورة مبارکة تحریم به صورت صریح بیان فرموده است و چهار زن را به عنوان نمونه، دو نمونة خوب و دو نمونة بد یاد می‌کند و «تاریخ اسلام گواه احترام بی‌حدّ رسول(ص) به حضرت زهرا(س) است تا نشان دهد که زن بزرگی ویژه‌ای در جامعه دارد که اگر برتر از مرد نباشد، کمتر نیست» (موسوی خمینی (ره)، 1378: 35).

همیشه وجود الگوها و سرمشق‌های بزرگ در زندگی انسان‌ها وسیلة مؤثّرتری برای تربیت آنها بوده است. قرآن نیز بر این مسألة مهم صحّه گذاشته است. الگوها و سرمشق‌هایی در همة زمینه‌ها برای مؤمنان معرّفی می‌کند؛ از جمله در آیة ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌفِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ...: براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت ...﴾ (الممتحنه/ 4).

قرآن خانواده را یک مجموعة متعالی برای تأمین اهداف مقدّس می‌داند که برای به فضیلت رساندن آن برنامه‌ریزی می‌کند و جایگاه حقوقی و وظایف افراد را با ویژگی‌های زیر تعیین می‌نماید (ر.ک؛ الفرقان/67ـ63).

1ـ مشی آرام و بی‌تکبّر

«بندگان خاصّ خداوند رحمان کسانی هستند که با آرامش و بی‌تکبّر بر روی زمین راه می‌روند». در واقع، نخستین توصیف «بندگان خاص» خداوند، نفی کبر، غرور و خودخواهی است که در تمام اعمال انسان، حتّی در کیفیّت راه رفتن او آشکار می‌شود؛ زیرا ملکات اخلاقی، همیشه خود را در لابه‌لای اعمال، گفتار و حرکات انسان نشان می‌دهند، تا جایی که از چگونگی راه رفتن یک انسان می‌توان با دقّت و موشکافی به قسمت قابل توجّه از اخلاق او پی برد.

2ـ حلم و بردباری

دومین وصف بندگان خاصّ خداوند حلم و بردباری است، چنان‌که قرآن در ادامة همین آیه می‌فرماید: «و هنگامی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار می‌دهند و به جهل و جدال و سخنان زشت می‌پردازند، در پاسخ آنها «سلام» می‌گویند»؛ سلامی که نشانة بی‌اعتنای نیست و توأم با بزرگواری است، نه ناشی از ضعف؛ سلامی که دلیل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبک‌مغزان است.

3ـ سجده و قیام برای خدا

سومین ویژگی بندگان خاصّ خداوند، عبادت خالصانة پروردگار است و قرآن کریم می‌فرماید: «آنها کسانی هستند که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می‌کنند». در ظلمت شب که چشم غافلان در خواب است و جایی برای تظاهر و ریا وجود ندارد، خواب خوش را بر خود حرام کرده‌اند، و به خوشتر از آن، که همان ذکر خدا، قیام و سجود در پیشگاه باعظمت اوست، می‌پردازند، پاسی از شب را به مناجات با محبوب می‌گذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن می‌کنند.

4ـ ترس از کیفر الهی

چهارمین صفت ویژة آنان خوف و ترس از مجازات و کیفر الهی است: «آنها کسانی هستند که پیوسته می‌گویند: پروردگارا عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان که عذاب آن سخت شدید و پردوام است».

5ـ دوری از افراط و تفریط

پنجمین صفت ممتاز «عباد الرّحمان»، «اعتدال و دوری از هر گونه افراط و تفریط» است. اینان نه اسراف می‌کنند و نه سخت‌گیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی را رعایت می‌کنند.

6ـ تواضع

با توجّه به آیات فوق، یکی از نشانه‌های بندگان خاصّ خداوند متعال، تواضع است؛ تواضع حاکم بر روح آنها که حتّی در راه رفتن آنها نمایان است؛ چنان تواضع که آنها را بر تسلیم در برابر حق وامی‌دارد، ولی گاه ممکن است بعضی تواضع را با ضعف، ناتوانی، سُستی و تنبلی اشتباه کنند که این طرز فکر خطرناک است. تواضع در راه رفتن بدن نیست که سُست و بی‌رمق گام بردارند، بلکه در عین تواضع گام‌هایی محکم و حاکی از جدّیّت و قدرت بردارند. انسان تربیت‌شده به حال طبیعی خودش راه می‌رود و تکلّف و تکبّر ندارد.

7ـ دوری از سختگیری و اسراف

بدون شک، «اسراف» یکی از ناپسندیده‌ترین اعمال از دیدگاه قرآن و اسلام است و در آیات و روایات، نکوهش فراوانی از آن شده است. «اسراف» یک برنامة فرعونی است: ﴿...وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِی الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِینَ: ...فرعون برترى‏جویى در زمین داشت و از اسراف‌کاران بود﴾ (یونس/83)، ﴿...وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ: ...و مسرفان اهل آتشند!﴾ (غافر/43).

امروزه ثابت شده است که منابع روی زمین ـ با توجّه به جمعیّت انسان‌ها ـ آنقدر زیاد نیست که بتوان اسراف‌ کرد و هر اسراف‌کاری سبب محرومیّت انسان‌های بی‌گناه خواهد بود. به علاوه، روح اسراف، معمولاً توأم با خودخواهی، خودپسندی و بیگانگی از خُلق خدا است. در عین حال، بُخل، سختگیری و خسیس بودن نیز به همین اندازه زشت، ناپسند و نکوهیده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1354: 154ـ146).

نتیجه‌گیری

عوامل فراوانی در تحکیم بنیان خانواده و سرزندگی آن مؤثّرند که در این مقاله به مهم‌ترین آنها پرداخته شده است؛ از جمله: حسن معاشرت در خانواده که در دو محدودة مرزهای حقوقی و دستورالعمل‌های اخلاقی تعیین می‌شود، نظم و انظباط که اسلام در هیچ یک از حوزه‌های جامعة خود به هرج و مرج معتقد نیست، بلکه همواره خواستار نظم و انضباط در همة ابعاد فردی یا همگانی است. توجّه به یکسانی در آفرینش، همکاری و همدردی، اندیشة تساوی میان مرد و زن، همکاری و همدردی با خانواده باید در چارچوب آیین خدا باقی بماند و وسیلة فساد، رشوه و غصب حقوق و اشاعة فحشاء نگردد. یکی از عواملی که سبب تفاهم و همکاری اعضای خانواده می‌گردد، وجود روحیة مشورت در خانواده است که در عین ایجاد خانواده‌ای مستحکم و صمیمی، بهترین محافظ در برابر مشکلات و موانع زندگی نیز هست. انسان تشنة دوستی و محبّت است. انگیزة بسیاری از تلاش‌ها و زحمات طاقت‌فرسای زندگی، محبّت است و وجود آن در خانواده، انسان را به فعّالیّت و کسب معاش وامی‌دارد. حفظ حرمت و شخصیّت دیگران، در گرو احترامی است که در برخوردها از انسان ظاهر می‌گردد. رعایت این مسأله خصوصاً از سوی کسانی که با هم اُنس و الفت دارند، باعث استحکام دوستی و گرمی روابط خواهد شد که بارزترین مصداق آن خانواده است.

از عوامل دیگر تحکیم خانواده می‌توان موارد زیر را نام برد: صبر و پایداری زندگی، روحیة عفو و گذشت، حاکمیّت صداقت در فضای خانواده، پرهیز از سوء ظنّ و آفت حسد، رازداری و وفاداری، مشی آرام و بی‌تکبّر، حلم و بردباری، ترس از کیفر الهی، دوری از افراط و تفریط، تواضع، دوری از سختگیری و اسراف و احسان به پدر و مادر.


منابع و مآخذ
قرآن کریم.
بهشتی، احمد. (1361). خانواده در قرآن 3. قم: انتشارات طریق‌القدس.
تفسیر هدایت. (1377). گروه مترجمان. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد. (1366). غُرَر الحِکَم و دُرَر الکَلِم. قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
جعفری، محمّدتقی. (1358). ترجمه و تفسیر نهج‌البلاغه. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جمعیّت زنان جمهوری اسلامی ایران. (1368). نگرش گذرا به مقام زن در جهان آفرینش. تهران: مؤسّسة انتشارات هادی.
جوادی آملی، عبدالله. (1375). زن در آینة جلال و جمال. قم: مرکز نشر اسراء.
جهانفر، محمّد. (1376). مبانی جمعیّت‌شناسی. ناشر: دهخدا.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1386). آداب معاشرت از دیدگاه معصومین(ع) [برگزیدة وسائل الشیعه]. ترجمة محمّدعلی فارابی و یعسوب عبّاسی علی‌کمر. مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی.
ــــــــــــــــــــــــــ . (1409ق.) وسایل الشّیعه. قم: مؤسّسة آل‌البیت.
حرّانی، حسن بن علی. (1363). تحف العقول. قم: جامعة مدرّسین.
حسینی، اکرم. (1383). «تحکیم خانواده در آموزه‌های قرآنی». فصلنامة مطالعات راهبردی زنان. شمارة 26. صص 81ـ46.
دورانت، ویل. (1371). لذّات فلسفه. ترجمة عبّاس زریاب. تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.
رحیمی یگانه، زهرا. (بی‌تا). خانوادة موفّق. اصفهان: انتشارات حدیث راه عشق.
شریعتی، علی. (2536). فاطمه فاطمه است. تهران: انتشارات شبدیز.
شریف‌ ا‌لرّضی، محمّد بن حسین. (1387ق.). نهج‌البلاغه. نسخة صبحی‌ صالح. بیروت: بی‌نا.
طباطبائی، محمّدحسین. (1363). المیزان. ترجمة سیّد محمّدباقر موسوی همدانی. قم: جامعة مدرّسین.
ــــــــــــــــــــــــ . (بی‌تا). اسلام و اجتماع. قم: جهان‌آرا.
طبرسی، حسن بن فضل. (1414ق.). مکارم الأخلاق. چاپ اوّل. قم: مؤسّسة نشر اسلامی.
ـــــــــــــــــــــــ . (1395ق.). مجمع البیان. تهران: منشورات اسلامیّه.
غزّالی، محمّد. (1371). کیمیای سعادت. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
غلامی، یوسف. (1384). اخلاق و رفتارهای جنسی. قم: دفتر نشر معارف.
کلینی، محمّد. (1365). اصول و فروع کافی. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.
مجلسی، محمّدباقر. (1404ق.). بحارالأنوار. بیروت: مؤسّسة الوفاء.
مشکینی، علی. (1370). ازدواج در اسلام. ترجمة احمد جنّتی. قم: دفتر نشر الهادی.
مطهّری، مرتضی. (1336). نظام حقوق زن در اسلام. تهران: انتشارات حکمت.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1354). تفسیر نمونه. تهران: منشورات دارالکُتُب الإسلامیّه.
موسوی خمینی (ره)، امام روح‌الله. (1378). جایگاه زن در اندیشة امام خمینی. تهران: مؤسّسة نشر آثار امام خمینی (ره).
مهدوی کنی، محمّدرضا. (1371). نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
نوری، حسین. (1408ق.). مستدرک الوسائل. ج 13. چاپ اوّل. قم: آل البیت لإحیاء التّراث


*دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی

انتهای پیام/*
۲
مرجع : پژوهشنامه معارف قرآنی دانشگاه علامه طباطبایی
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما