به نظر میرسد بخشی از تیم ترامپ اکنون دریافتهاند که رویکردهای یکجانبهگرایانه و تند اسرائیل نهتنها به نفع آمریکا نیست، بلکه میتواند این کشور را وارد جنگهای پرهزینه دیگری در منطقه کند.
اظهارات اخیر ویتکاف نماینده ویژه ترامپ در امور مذاکرات با ایران، بار دیگر نشاندهنده تناقضات موجود در مواضع تیم مذاکرهکننده آمریکاست.
در شرایطی که ایران پیش از آغاز دور اول مذاکرات، سه موضوع اساسی را بهعنوان خطوط قرمز خود اعلام کرده بود، به نظر میرسد طرف آمریکایی همچنان قصد دارد این خطوط را نیز وارد دایره مذاکره کند.
نخستین خط قرمز ایران، مسأله غنیسازی اورانیوم در داخل خاک کشور است. در توافق برجام، حق غنیسازی برای ایران به رسمیت شناخته شده و هیچ قدرتی نمیتواند مانع این فعالیت قانونی شود.
ایران عضو معاهده انپیتی است و آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز بهطور مستمر بر فرآیند غنیسازی در تأسیسات هستهای ایران نظارت دارد. بنابراین، این حق ذاتی و مشروع ایران است و هیچ کشوری نمیتواند آن را سلب کند.
ایران نیز با توجه به نیازهای انرژی، پزشکی و صنعتی خود، بر ادامه غنیسازی تأکید دارد و هرگونه تلاش برای محدودسازی آن، به معنای تعطیلی برنامه صلحآمیز هستهای ایران خواهد بود؛ چیزی که قطعاً برای جمهوری اسلامی ایران غیرقابل پذیرش است.
دومین خط قرمز ایران، موضوع توان دفاعی کشور است. جمهوری اسلامی ایران معتقد است تا زمانی که با تهدیدات آشکار از سوی رژیم اسرائیل و برخی قدرتهای خارجی مواجه است، حق دارد از ظرفیتهای دفاعی و بازدارنده خود برای حفظ امنیت ملی بهرهمند باشد.
توانمندیهای نظامی ایران بخشی از دکترین دفاعی کشور است و به هیچ وجه قابل معامله و مذاکره نیست. اما واقعیت میدانی آن است که شکاف سیاسی میان واشینگتن و تلآویو رو به گسترش است.
تردیدی نیست که اسرائیل، بهویژه در دوره نتانیاهو، همواره تلاش کرده با نفوذ در ساختار تصمیمسازی ایالات متحده، سیاستهای ضدایرانی را به واشینگتن تحمیل کند.
اما به نظر میرسد بخشی از تیم ترامپ اکنون دریافتهاند که رویکردهای یکجانبهگرایانه و تند اسرائیل نهتنها به نفع آمریکا نیست، بلکه میتواند این کشور را وارد جنگهای پرهزینه دیگری در منطقه کند.
در این شرایط، دولت ترامپ با دوگانهای جدی مواجه است: یا باید تحتتأثیر لابی صهیونیستی، مواضعی سختگیرانهتر در قبال ایران اتخاذ کند که به شکست مذاکرات میانجامد؛ یا اینکه با پذیرش خطوط قرمز ایران، مسیر یک تفاهم پایدار را فراهم سازد؛ هرچند به قیمت نارضایتی تلآویو.
در نهایت، باید توجه داشت که روند تحولات منطقهای و بینالمللی بهگونهای پیش میرود که دیگر نمیتوان بدون در نظر گرفتن نقش ایران، برای آینده منطقه تصمیمگیری کرد. آمریکا نیز ناگزیر است با درک واقعیتهای جدید، در مواضع خود تجدیدنظر کند.
حذف ایران از معادلات منطقهای، توهمی بیش نیست؛ و هرگونه سیاستی که بر پایه این توهم بنا شود، دیر یا زود با شکست مواجه خواهد شد.