دولت و ساير نهادها بايد باور كنند يك جنگ تركيبی، چند لايه، پيچيده و تمام عيار عليه كشور و مردم ايران شروع شده و منابع خود را بايد برای اين كار بسيج كنند. به نظر میرسد كمی در سازماندهی اوضاع كند هستيم و تعلل میكنيم.
به دنبال حادثه هفت اكتبر 2023 اتفاقات غزه، لبنان و سوريه كه منجر به آسيبديدگي بخشي از بازدارندگي خارجي ايران شد و پيروزي ترامپ، نتانياهو بسيار مشتاق بود كه از اين فرصت طلايي براي از بين بردن توان هستهاي ايران و تغيير حكومت حتي به قيمت تجزيه ايران كه مطلوب امريكا نيز است، استفاده كند!
و در اين زمينه براي شروع حمله قطعنامه شوراي حكام آژانس بينالمللي انرژي اتمي دستاويزي شد براي اينكه اسراييل خود را محق بداند و اين اقدام تجاوزكارانهاش را به صورت اقدام پيشدستانه كه نادرست است، مشروع جلوه بدهد.
در اينكه نتانياهو تلاش ميكند پيشران سياست خاورميانهاي امريكا باشد و ترامپ را به جنگ با ايران بكشاند، شكي نيست ولي ترامپ اگرچه بيتمايل نيست ولي با توجه به مخاطرات آن ميخواهد ابتكار عمل دست خودش بماند.
لذا با همه تناقضگوييها و بالا پايين شدنهاي ترامپ ناشي از سردرگمي امريكا، مرحله بعدي بسيار زياد بستگي به رفتار سياسي، ديپلماتيك و اقدامات ايران نيز دارد!
حمله روز جمعه اسراييل به ايران حملهاي برقآسا به منظور ورود ضربه نهايي بود كه اين جنگ فرسايشي نشود كه نه اسراييل تحمل آن را دارد و نه ترامپ به دليل تبعاتش خواهان آن است!
حملهاي تمام عيار، پيچيده، چند لايه نظامي، امنيتي، اطلاعاتي و جاسوسي، گسترده، هدفمند، يك عمليات تركيبي گسترده با استراتژي ترور نقطهزني فرماندهان بلندپايه نظامي، دانشمندان و استادان دانشگاه، تخريب و انفجار از طريق سازمان نفوذ بود.
سازماني كه اسراييل با ساختاردهي به نفوذ، سازمان عملياتي براي تاثيرگذاري روي اوضاع داخلي و خارجي كشور به وجود آورده و روي همه امور و شوونات كشور دارد تاثير ميگذارد.
اسراييل از اين طريق عملياتي جنگي، تهاجمي و جنايتكارانه كه هماهنگ شده با امريكا و اروپا و نقض بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد و نيز ماده 56 پروتكل الحاقي به كنوانسيونهاي ژنو در زمينه حمله هدفمند به تاسيسات هستهاي و حمله به صدا وسيما را انجام داده است.
عملياتي كه تاكنون باعث شهادت بيش از 230 نفر و 1800 نفر مجروح شده و هدف آن نه فقط ضربه زدن به تاسيسات هستهاي يا اقتصادي و زيرساختهاي ايران، بلكه اقدام براي سرنگوني حكومت از طريق شوراندن مردم، جنگ داخلي و تجزيه ايران ميدانم كه با تجاوز سرزميني و نقض مقررات بينالمللي است و لذا استراتژي ايران در وهله اول بايد بر اساس شناخت از اهداف اسراييل و ظرفيتها و امكانات واقعي ايران و توازن قوا در سطح منطقه و بينالمللي باشد و در اين راستا به نظر ميرسد فعاليتهاي ديپلماتيك و نظامي ايران در درجه اول بايد متمركز شود بر توقف حملات و اجراي آتشبس.
خبر اعزام ناو نيميتز و تجهيزات جديد امريكايي نشان ميدهد حمله برقآساي جمعه به هدفش نرسيده؛ اميد اسراييل و ياران اين بود كه با جنگ تركيبي و چند لايه ضربه اول را با هدف فروپاشي حكومت بزند. اما نيروي نظامي و امنيتي خود ايران خود را بازيافته و حملات با دامنه محدود و فرسايشي در جريان است تا منافع ذينفعان به مخاطره بيفتد.
بنابراين در اين زمينه اولويت با پيدا كردن يك سازوكار مناسب و موثر است از ميان همپيمانان يا كساني كه از تخريب شرايط در منطقه ممكن است آسيب ببينند.
اين ميتواند از كشورهايي مانند عربستان و عمان باشد يا كشورهايي كه تحولات منطقه روي منافع آنان مانند چين و هند موثر باشد. چين به شرطي كه آمادگي لازم را داشته باشد و عنداللزوم از ظرفيت سياسي و قدرت بينالمللي خود بتواند استفاده كند، ارجح است كه نياز به ارتباطات سطح بالاي دو كشور دارد.
البته شايد در اين مورد روسيه آمادگي بيشتري داشته باشد، اما به دليل جنگ اوكراين ممكن است اهداف و منافع ديگري هم مطرح شود. البته چين هم به دليل رقابت با ترامپ ممكن است برخلاف روسيه خيلي از سوي امريكا مورد پذيرش قرار نگيرد.
پس به عنوان يك تحليلگر سياسي، اولويت ذهني و پيشنهادي من همواره معطوف به تجزيه و تحليل و ارائه پيشنهادهاي سياسي و ديپلماتيك است.
موضوعات نظامي را طبيعتا بايد به متخصصان، نظاميان و كارشناسان نظامينويس سپرد. اينكه چه نوع حملهاي صورت بگيرد يا چه اقدام نظامي اتخاذ شود، تصميمي است كه در نهايت بايد توسط مسوولان ارشد كشور و بر اساس نظر متخصصان اتخاذ شود.
در اين چارچوب، بايد بررسي كرد كه تحركات نظامي تا چه ميزان ميتوانند در خدمت ديپلماسي و اهداف سياسي كشور قرار گيرند كه من بيشتر از اين منظر به اقدامات نظامي مينگرم.
مساله اساسي اين است كه آيا الگوي ما همان رويكردهاي سنتي گذشته در قبال اسراييل است يا اكنون با يك استراتژي جديد و مشخص از سوي دشمن مواجهيم؟ بايد تعيين كرد كه هدف حمله نظامي ايران چيست؟
بازدارندگي، آشكارسازي نقاط آسيبپذير رژيم صهيونيستي يا ضربه نهايي؟ هر كدام از اين اهداف مستلزم برنامهريزي، توانايي و ابزارهاي متفاوتي است.
در اينكه بعد از شوك اوليه و با شروع حملات ايران از روز شنبه كمي معادلات تغيير كرده است، اما با توجه به اهداف و گستردگي حملات اسراييل بايد دقيق بررسي كرد آيا تداوم ضربه موشكي و پهپادي ايران سبب خسارات به اسراييل در حدي ميشود كه با شناختي كه از نتانياهو داريم و اهداف و نقش و همكاري احتمالي امريكا با اسراييل، وي وادار به قبول آتشبس شود؟!
اگر نه در درجه اول بايد ديپلماسي ايران به دنبال اتخاذ راههاي ديپلماتيك متنوع باشد و بيشتر تلاش كند. در خصوص عمليات نظامي، بايد به استراتژي قرباني شدن اسراييل هم اشاره كنم. اسراييل با توجه به سلطه بر رسانههاي غربي تلاش ميكند با استفاده از انعكاس خرابيها يا كشته شدن صهيونيستها آن را بخشي از جنگ رواني رژيم صهيونيستي براي مظلومنمايي و تغيير مفاهيم بينالمللي دنبال كند.
اسراييل سالهاست در اين عرصه تجربه و برنامهريزي دارد و ميكوشد خود را قرباني جلوه دهد، حتي در شرايطي كه خود آغازگر جنگ و بحران است.
البته اين بدان معنا نيست كه ايران نبايد واكنش نظامي نشان دهد، بلكه تاكيد بر اين است كه بايد با دقت و تحليل بيشتري عمل كرد، ضمن اينكه اين عمليات پشتوانه ديپلماسي ايراني در حاشيه آسيبديدگي بازدارندگي ايران است.
لازم است ابتدا اهداف و نقشههاي رژيم صهيونيستي را شناسايي و سپس اقدامات نظامي و سياسي خود را بر همان اساس طراحي كنيم.
ما نميتوانيم در خلأ تصميمگيري كنيم؛ ابتدا بايد بدانيم طرف مقابل چه ميخواهد و سپس متناسب با آن، سناريوي خود را تدوين كنيم. مخصوصا با ورود انصارالله يمن ممكن است دامنه درگيريها گسترش طولي و عرضي بيشتري پيدا كنند و سبب ورود ديگر كشورها نيز بشود و اوضاع از كنترل خارج شود!
زيرا با نگاهي به وضعيت فعلي اسراييل، درمييابيم كه اين رژيم با جامعهاي امنيتي و به شدت كنترل شده مواجه است. با وجود اين كنترلها، به راحتي بر قدرت موشكي ايران و تخريبهايي كه در تلآويو رخ داده، مانور رسانهاي ميدهد.
اين خود جاي تامل دارد. هدف اسراييل از اين مانور چيست؟ آيا تلاش دارد پيام روشني به امريكا، اروپا و كشورهاي عربي بدهد و قدرت موشكي ايران را برجسته سازد؟ تا آنها را بترساند و بر پشت سر خود بياورد؟!
اينجاست كه بايد با دقت بسيار، به ابعاد رسانهاي، رواني و سياسي عمليات نظامي هم نگريست.
در چنين شرايط حساسي، اتخاذ هر گونه اقدام نظامي يا سياسي بايد حاصل محاسبه دقيق و تحليل همهجانبه باشد. تصميمگيري در اين وضعيت شبيه حل يك معادله پيچيده است؛ بايد سناريوهاي مختلف، تبعات هر كدام و ميزان تاثيرگذاري يك اقدام نظامي بر فرآيندهاي سياسي را در نظر گرفت.
حتي اگر جنگي هم رخ دهد، در نهايت اين فرآيند ديپلماتيك است كه بايد بحران را حلوفصل كند. بر همين اساس، دو نكته كليدي را بايد مدنظر قرار داد: نخست، استراتژي نظامي بايد مشخص باشد، از اهداف و پيامدهاي آن گرفته تا ابزار و ظرفيتهاي لازم. دوم، بايد روشن باشد كه استراتژي سياسي ما چيست و چگونه ميتوان از ابزار ديپلماسي براي تقويت بازدارندگي و رسيدن به اهداف مرحلهاي بهره گرفت. در اين زمينه، به عقيده من رژيم صهيونيستي در دو حوزه مشخص حمله به مناطق غيرنظامي و هستهاي را مدنظر دارد.
اين مساله براي ايران يك دستاويز قانوني و مشروعيتبخش است كه ميتوان بر آن تمركز كرد و از پراكندهگويي و طرح مطالبات متنوع و نامنسجم پرهيز كرد. البته به دليل مشكلات ساختاري سازمان ملل و نهادهاي وابسته و حق وتوي امريكا در پشتيباني صد درصدي از اسراييل نميتوان اميد چنداني از آنها داشت. اما بايد روي اين مساله متمركز شد كه صرفنظر از اختلافات سياسي، تاريخي و ژئوپليتيكي ايران با اسراييل، اين رژيم در حال ارتكاب يك جنايت جنگي است كه به صراحت با بند ۴ ماده ۲ منشور ملل متحد در تعارض است.
بنابراين ميتوان از طريق مكانيسمهاي بينالمللي، چه در سطح روابط دوجانبه و چه در قالب سازمانهاي بينالمللي، پيگيريهاي حقوقي و ديپلماتيك انجام داد و از كشورها و نهادهاي مسوول خواست كه اين حملات را محكوم كنند.
ما نبايد از جامعه جهاني بخواهيم كه ميان ما و اسراييل قضاوت كنند، بلكه بايد بر اصل تجاوز به حقوق بينالملل و نقض قوانين بشري از سوي اسراييل تمركز كرده و يارگيري و ايجاد اجماع كنيم.
در اين راستا ميتوان از نهادهاي بينالمللي، سازمانهاي منطقهاي و همچنين بخشهاي تخصصي سازمان ملل متحد، بهويژه آن دسته كه در حوزه حقوق كودكان و غيرنظاميان فعاليت ميكنند، خواست كه وارد عمل شوند و از جمله، قطعنامههايي براي محكوميت اسراييل به تصويب برسانند.
البته متاسفانه در شوراي امنيت سازمان ملل و شوراي حكام، تلاشها براي محكوميت اسراييل چندان به نتيجه نرسيده و صرفا بحثهايي كلي مطرح شده است. اصولا در دنياي دوقطبي كنوني و در زمينه مسائل حساس بينالمللي سازمان ملل و نهادهايش نشان داد كه كارايي لازم براي حفظ ثبات و امنيت جهاني را نداشته و مردود شدهاند!
همچون ماجراي غزه يا اوكراين! و براي بهرهبرداري از هنجارهاي و قواعد بينالمللي فقط قرباني بودن كفايت نميكند! اما نكته دوم، علاوه بر كشتار غيرنظاميان، حملات هدفمند اسراييل به تاسيسات هستهاي ايران است.
اين اقدام نهتنها تهديدي عليه ايران، بلكه تهديدي جدي عليه امنيت منطقهاي و بينالمللي و ناقض صريح ماده ۵۶ پروتكل الحاقي به كنوانسيونهاي ژنو محسوب ميشود. در اين خصوص، بايد از همسايگان جنوبي، كشورهاي عربي و اسلامي مانند مصر كه سابقه همكاري با ايران در زمينه خاورميانه عاري از تسليحات هستهاي دارد، خواست تا با مشاركت و همكاري دسته جمعي و نيز نهادهاي تخصصي، بهويژه آژانس بينالمللي انرژي اتمي و بررسي و بازرسيهاي خود، گزارشي رسمي از اين اقدامات تهيه كنند تا مبناي اقدامات قانوني بعدي قرار گيرد.
حتي به عنوان اولين قدم ميتوان در صورت پذيرش طرف مقابل و عمان چنانچه جلسه بين آقايان عراقچي و ويتكاف برگزار شد، محل آن قاهره باشد. اگرچه ممكن است برخي نهادهاي بينالمللي حاضر به ورود به اين ماجرا نباشند، اما ما به عنوان يك مطالبه ملي و مشروع بايد اين مساله را دنبال كنيم تا در دستور كار آنها قرار گيرد يا شكايت از اسراييل در ديوان كيفري بينالمللي به دليل اقدام به جنايت جنگي در دو زمينه مذكور و نيز حمله به سازمان صدا و سيما.
نبايد اجازه دهيم روايتسازي نيز در دست اسراييل قرار گيرد و با داستانسرايي در ميان رسانههاي غربي و افكار مردم دنيا جا بيفتد! حضور خبرنگاران بينالمللي در ايران و تهيه گزارش از حمله اسراييل به مناطق غيرنظامي ضروري است و ما نبايد به دنبال حوادث حركت كنيم. بايد خودمان استراتژي داشته باشيم؛ هم در حوزه ديپلماسي رسمي و عمومي مانند رسانههاي بينالمللي، كار سياسي و هم در حوزه نظامي. همه اينها بايد از پيش تعريف شده باشد و بر اساس آنها حركت كنيم.
نبايد اجازه دهيم اسراييل ما را درگير بازيهاي روزمره خود كند. دولت و ساير نهادها بايد باور كنند يك جنگ تركيبي، چند لايه، پيچيده و تمام عيار عليه كشور و مردم ايران شروع شده و منابع خود را بايد براي اين كار بسيج كنند! به نظر ميرسد كمي در سازماندهي اوضاع كند هستيم و تعلل ميكنيم كه باعث دلسردي مردم ميشود! بالطبع حجم و شدت تحولات نيز بر اين وضعيت تاثير منفي دارد!