plusresetminus
تاریخ انتشارجمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۰
کد مطلب : ۲۶۱۰۵

مصدق و درس عبرتی که باید از آن آموخت

مصطفی امینی*
آری ای مصدق بزرگ؛ تو آیینۀ عبرتی شدی که نسل های آیندۀ ایران نه تنها به وجودت و به خدمات کم نظیرت در تاریخ ایران افتخار کنند، بلکه از آنچه که بر تو رفت درس ها بیاموزند و در خدمت تعالی ایران سربلند، تجربه ها را به کار گیرند و در دام تکراری که قدرتهای جهانی پهن می کنند گرفتار نشوند.
مصدق و درس عبرتی که باید از آن آموخت
ایصال نیوز - 69 سال از کودتای عجیب و غریبی که دولت قانونی دکتر محمد مصدق را سرنگون کرد می‌گذرد؛ کودتای 28 مرداد 1332 که آمران و عاملان پیدا و پنهان آن، اقتدار دکتر محمد مصدق را شکستند و با کودتای‌شان، مسیر توسعه و تعالی ایران را با چالش‌های متعددی مواجه کردند. 

اینکه برای نظام شاهنشاهی در ایران، سرنگونی دولت تحت حاکمیتش آنقدری سخت و دشوار باشد که در این راه، مجبور به همکاری و تعامل با سرویس های اطلاعاتی بیگانه شود، چیزی جز گواه عظمت و اقتدار دولت دکتر مصدق نیست. 

اینکه در راه تعالی میهن و در مصاف با ابرقدرت‌های زمانه، شاهد همپالگی جماعتی کاسب و ذینفع با دشمنان وطن باشی و خنجر از پشتِ حکومتی که تحت حاکمیتش، دولتت را برای خدمت به مردم سازمان داده ای، تحمل کنی؛ آنهم در آن جنگ عظیم اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی بی سابقه؛ گواهی جز دغدغۀ وطن و آبادی میهن و ایثار و فداکاری‌ات نیست.

باید «مصدق» باشی تا تعلقات و اصول طبقاتی و خانوادگی‌ات را رها کنی و پیوند عمیق با مردم و حقوق عامه را بر همۀ آن مزایا و مواهب طبقاتی مقدم بدانی! باید «حُرّیت» داشته باشی که مقام و منصب وسوسه‌ات نکند و حکومت خراسان و آذربایجان و فارس و وزارت و نمایندگی مجلس را به حقوق عامه ترجیح ندهی و سالها تبعید و اسارت در دستگاهی مستبد را به جان بخری!
 
باید «نخبه‌»ای متعهد باشی تا نگاه کارشناسی و آسیب شناسانه‌ات را در خدمت شناسایی عوامل ریشه ای عقب ماندگی ایران بکار گیری و دریابی که ریشۀ تمامی فلاکت ها و سیه روزی های ملّتت، دخالت بیگانه در پس اقتدار و استقلال ظاهری حکومتی دست نشانده است. 

و باید «طبیب» دلسوزی باشی تا برای علاج آنهمه نابسامانی، آستین همّت بالا زنی! 

افسوس که آنچنان که باید نمی گویند که نبوغ و نخبگی ات را با مستوفی خراسان شدنت در 12 سالگی به رخ همگان کشیدی؛ افسوس که کمتر می گویند عضو دارالشورای دولتی ایران بودی. افسوی که کمتر از تحصیلات عالیه‌ات در فرنگ می نویسند و سابقۀ جانشینی فرمانفرما در کارنامه کاری‌ات را کودتای 28 مرداد به حاشیه برده است. 

افسوس که کمتر به خدماتت در وزارت مالیه و وزارت خارجه اشاره می شود. 

بدون تردید سالها تلاشت برای تحکیم امنیت داخلی و حفظ وحدت ملی ستودنی ست.

بازگرداندن اختیار تصمیم گیری درباره نفت به کشور هم کار کمی نیست!

تلاش برای تدوین قوانین هم کار سترگی ست.

تدوین نظام آموزشی عادلانه در دسترس آحاد ملت هم اقدام ماندگاری ست.

در راه توسعه صنعتی و اقتصادی کشور چه رنج ها که به جان خریدی و ادهم و کلالی و فاطمی و علائی و کاظمی و سایر بزرگان این قوم را به خدمت گرفتی تا برای ایرانی آباد جانانه مایه بگذاری. 

سالهای انزوا و خانه نشینی و گوشه نشینی و تحصیل، به تو آموخته بود که برای آبادانی ایران سربلند، چگونه تلاش کنی.

امّا بی خطا هم نبودی! 

به درستی دریافته بودی که علت العلل مصائب ایران، نفوذ و اراده انگلستان در پس پردۀ اقتدار و استقلال ظاهری حکومتی دست نشانده بود امّا در تشخیص راه حل دچار خطا شدی چرا که به نقش‌بازیِ امریکا در عرصۀ روابط بین الملل دلخوش شدی! 

دستاوردهای دولت اولت آنقدری مغرورت کرد که سیاست گام‌های تدریجی و شمرده را به پستو بردی و وارد وادی مصاف علنی با دستگاه سلطنتیِ فاسد و دست نشانده آنزمان شدی.

نفوذ سلطنت طلبان کاسب را در کابینه ات به طور محسوسی محدود کردی و خواب خوش زمین داری اعیان ملّاک مُفت‌خور را آشفته نمودی و با هدف اصلاحات سیاسی در ایران، دست کم، یک دهه تعجیل و شتاب کردی تا زمینه های داخلی دسیسه علیه دولتت را خود فراهم سازی! ..
آری؛ مغرور شدی و تصور کردی امکان بهره برداری حداکثری از اختلافات و رقابت های میان قدرت های جهانی برایت مقدور است و می توانی به مدد آن، مسائل سیاسی داخلی و چالش های توسعۀ ایران را حل کنی. 

اگر چه در این تردیدی نیست که نفت را برای تعالی زندگی ایرانیان می خواستی تا همپای ملل توسعه یافته، رشد و ترقّی کنند امّا بیش از حد به توان خود غرّه شدی؛ بویژه آنجایی که به همراهی حامیانت (ملّت در حال رشد ایران) تا پای جان‌شان متوهم شدی و تصور کردی آمریکایی‌ها سیاست خارجی‌شان را در خدمتت قرار می دهند تا دست کثیف انگلستان را از نفت ایران قطع کنی! 

شاید اگر اساس سیاست داخلی ات را فقط متکی به مردم نمی‌کردی و کدخدامنشانه دستگاه سلطنت را بازی میدادی و به بازی میگرفتی، و شاید اگر همۀ تخم مرغ های سیاست خارجی‌ات را در سبد دوستی و اعتماد به امریکا نمی‌گذاشتی، صفحات تاریخ این سرزمین کهن، به شکل دیگری ورق می‌خورد! 

ای کاش دست کم برای حفظ ظاهر هم که شده، مانور نزدیکی به امریکا نمیدادی تا توده ای ها و شوروی و انگلستان را علیه دولتت متحد نکنی! 

نیّت خیری داشتی که میخواستی اساس غارت عظیم منابع ملت ایران را که توسط انگلستان و کاسبان وطنی انحصار، سامان و سازمان یافته بود متلاشی کنی؛ امّا غرور، عجله و توهم سبب شد تا اشتباهات غیر قابل جبرانی مرتکب شوی و خود را قربانی کودتایی ننگین در تاریخ این سرزمین کهن کنی! 

دربار را که از خود رانده بودی؛ ملاکان و اعیان زمین دار را که نقره داغ کرده بودی؛ توده ای های متوهم را که علیه خودت بسیج کرده بودی؛ منافع انگلستان را که تهدید کرده بودی؛ با مانور نزدیکی به امریکا نیز حساسیت شوروی را برانگیخته بودی؛ با این اقدامات، همه و همه را علیه خودت بسیج کرده بودی و تصور می کردی ملّت تا آخرین نفس، حامی و پشتیبانت خواهد بود!

افسوس که از تبعات رنج های اقتصادی که ملّت متحمل می شدند غافل شدی و بیش از حد روی تاب آوری مردم، حساب باز کردی!
 
تصور کردی این توان را داری که امریکا را از خطر گسترش کمونیسم بترسانی، شوروی را از خطر نفوذ امریکا در ایران بترسانی و انگلستان را برای اینکه بر سفره نفت ایران، «غیر» او ننشیند، وادار به امتیاز دهی کنی! خیال می‌کردی می‌شود از تمهید دامن زدن به رقابت های قدرت های بین المللی، حقوق و منافع ملت ایران را استیفا کرد.

در مخیّله‌ات هم نمی‌گنجید که چرچیل، نخست وزیر انگلستان شود؛ چرچیلی که خوشایند امریکا بود و همه آرزوهایت را بر باد داد. چرچیل در انگلستان، آیزنهاور در امریکا، دوگل در فرانسه، توده ای ها در ایران و دربار نیز در آرزوی سرنگونی ات؛ همپالۀ انگلستان! همه و همه را علیه خود بسیج کرده بودی!
 
تابستان داغ عاقبت از راه رسید؛ زمان، زمان هجوم ترکیبی انواع توطئه‌ها بود و تویی که تنها تر از گذشته به روزهای دشواری که در پیش داشتی، می اندیشیدی هر چند که دیگر مجالی برای بازی با رقابت قدرتهای جهانی نداشتی! 

افسوس که نهضتی را که با روندی تدریجی و پیوسته به پیش برده بودی چنین در ورطۀ تعجیل و شتاب و غرور، گرفتار کردی! 

این فقط نخست وزیری چرچیل نبود که کار را برایت در عرصۀ جهانی دشوار کرد؛ آمریکایی ها نیز آیزنهاور مورد علاقۀ چرچیل را بر صندلی ریاست نشاندند تا همه دلخوشی ها و امیدهایت را به باد دهند. 

همینطور که زمان میگذشت؛ بر نا امیدی دولتت افزوده می‌شد و امید مردمِ بی‌تاب نیز به نا امیدی متمایل، و آن‌سوتر امّا، کاسبان وطنی و دربار سلطنت و غارتگران بین المللی امیدوارتر!
 
گرانی و فقر، مردم روستاها و شهرها را کلافه و فضای دامن زدن به اغتشاشات توسط ذینفعان را مساعد کرده بود و تو نیز در وادی اختلاف و نزاع با همه گرفتار شده بودی! 

هر چند دیگر امید چندانی نداشتی امّا مذاکرات و نامه نگاری هایت را با آیزنهاور ادامه می دادی؛ ظاهراً دریافته بودی که دوره ات رو به پایان است و برای همین هم حاضر به دادن امتیاز خاصی به انگلستان نشدی و سیاست مذاکره و مکاتبه برای مذاکره و مکاتبه را تا رسیدن به خط پایان دنبال کردی و سرانجام، مرحلۀ عملیاتی و نهایی آن کودتای ننگین رقم خورد و شاهد سرنگونی دولتت بودی!
 
آری ای مصدق بزرگ؛ تو آیینۀ عبرتی شدی که نسل های آیندۀ ایران نه تنها به وجودت و به خدمات کم نظیرت در تاریخ ایران افتخار کنند، بلکه از آنچه که بر تو رفت درس ها بیاموزند و در خدمت تعالی ایران سربلند، تجربه ها را به کار گیرند و در دام تکراری که قدرتهای جهانی پهن می کنند گرفتار نشوند.

و آن کودتای تلخ امّا، بدون تردید لکّه ننگی بزرگ بر تاریخ سیاست خارجی ایالات متحدۀ امریکای پلید و انگلستان مکّار و کاسبان انحصار وطنی از جمله دربار سلطنتی بود.
 
از خطاهایت می آموزیم و به احترام خدماتت، می ایستیم و دست ادب بر سینه می گذاریم.

یادت گرامی باد.

*روزنامه نگار، تحلیلگر مسائل سیاسی و بین الملل، صاحب امتیاز و مدیر مسئول ایصال نیوز

انتهای پیام/*
 
۲۲
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما