ترامپ سیاست خارجی را بهمثابه امتداد تجربههای اقتصادی خود میبیند؛ جایی که دیپلماسی با مذاکرههای تجاری شباهت دارد و هدف اصلی آن، کسب بیشترین امتیاز به هر قیمت ممکن است.
ترامپ چگونه دیپلماسی را تغییر داد؟
مسعود کاظمیان*
7 تير 1404 ساعت 8:11
ترامپ سیاست خارجی را بهمثابه امتداد تجربههای اقتصادی خود میبیند؛ جایی که دیپلماسی با مذاکرههای تجاری شباهت دارد و هدف اصلی آن، کسب بیشترین امتیاز به هر قیمت ممکن است.
مقدمه: در صحنه پرآشوب روابط بینالملل، همواره بحرانها و تنشها، نظام جهانی را به چالش کشیدهاند. اما معدود بحرانهایی به اندازه رویارویی هستهای، سایه هولناک تخریب و بیثباتی را بر آینده بشریت میافکنند. در چنین شرایط خطیری که حملات به تأسیسات هستهای ایران فضای بینالمللی را به شدت ملتهب ساخته است، درک عمیق از عوامل پشت پرده تصمیمات رهبران، حیاتی میشود.
اهمیت نگارش این یادداشت از آنجا ناشی میشود که در کوران جنگ اخیر آمریکا و اسرائیل علیه ایران، نقش و تأثیر شخصیت ترامپ بر این رویدادها بیش از پیش آشکار گشته است. حملات اخیر اسرائیل و سپس حمله آمریکا به سایتهای هستهای ایران (نطنز، اصفهان و فوردو) در حالی به وقوع پیوست که مذاکرات دیپلماتیک میان نمایندگان ایران و ایالات متحده در جریان بود و قبل از بمباران سایت های هسته ای توسط آمریکا، ترامپ ابتدا مهلتی دو هفتهای برای ایران تعیین کرده بود، اما پیش از به اتمام رسیدن این مهلت، دستور حمله را صادر کرد.
این اقدام، نمونهای بارز از «دیپلماسی فریب» است که در آن، ابعاد روانشناختی شخصیت یک رهبر، بهگونهای غیرقابل پیشبینی و متناقض، بر روند دیپلماتیک و امنیت بینالمللی تأثیر میگذارد. لذا، کالبدشکافی شخصیت منحصر به فرد دونالد ترامپ و چگونگی تأثیر آن بر تحولات دیپلماتیک و نظم جهانی، از جمله در زمینه این حملات مخرب، ضروری به نظر میرسد. درک پدیده «ترامپیسم» صرفاً با ابزارهای سنتی روابط بینالملل ممکن نیست؛ بلکه نیازمند نگاهی عمیقتر به روانشناسی شخصیت اوست.این نوشتار تلاش میکند تا با تلفیق نظریههای روابط بینالملل و روانشناسی شخصیت ، درکی جامعتر از تحولات رفتاری یک رهبر قدرتمند و پیامدهای آن بر عرصه بینالملل ارائه دهد.
۱. نارسیسیسم؛ شالوده شخصیت ترامپ
در روانشناسی، نارسیسیسم (خودشیفتگی) به شخصیتی اطلاق میشود که به تحسین مفرط، بزرگنمایی تواناییها، و بیتحملی نسبت به انتقاد گرایش دارد. بر اساس نظریات هاینز کوهوت، این ویژگی معمولاً ریشه در خلأهای روانی دوران کودکی دارد. ترامپ بهوضوح چنین ویژگیهایی را در عملکرد سیاسی و رفتاری خود نشان داد. او از هر فرصتی برای بزرگنمایی تواناییهایش استفاده میکند و کوچکترین نقد را نوعی حمله شخصی تلقی مینماید.این خودشیفتگی عمیق باعث شد که ترامپ در عرصه دیپلماسی، علاقهای به گفتگوهای چندجانبه یا شنیدن صدای مخالف نداشته باشد. او حلقهای از مشاوران چاپلوس پیرامون خود ایجاد کرد و تصمیمات کلان را بر اساس غریزه، هیجان، و میل به پیروزی مطلق اتخاذ نمود. چنین الگوی رفتاری نهتنها با منطق سیاست عقلانی در تعارض است، بلکه با مفروضات کلیدی نظریههای کلاسیک روابط بینالملل نیز همخوانی ندارد .
۲. دیپلماسی به سبک معاملهگرانه
ترامپ سیاست خارجی را بهمثابه امتداد تجربههای اقتصادی خود میبیند؛ جایی که دیپلماسی با مذاکرههای تجاری شباهت دارد و هدف اصلی آن، کسب بیشترین امتیاز به هر قیمت ممکن است. در چنین نگرشی، توافقهای بینالمللی نه بر اساس منافع متقابل بلکه با هدف دستیابی به پیروزی یکجانبه مورد ارزیابی قرار میگیرند.او با همین نگاه از توافقهایی چون برجام، پیمان اقلیمی پاریس و سازمان جهانی بهداشت خارج شد. این تصمیمات، برخلاف اصول نهادگرایی لیبرال، به تضعیف نهادهای بینالمللی انجامید. ترامپ به نهادهای جهانی بیاعتماد است و آنها را مانعی بر سر راه اعمال قدرت مطلق آمریکا میداند. در مقابل، او روابط فردی خود با رهبران جهان را برجسته کرد و «دیپلماسی شخصیگرا» را جایگزین سازوکارهای رسمی نمود.
۳. رفتارهای هیجانی و تکانشگری سیاسی
ترامپ اغلب بهجای دیپلماسی سنتی، از هیجان، سرعت، و واکنشهای ناگهانی بهره میگیرد. استفاده گسترده از توئیتر، اعلام مواضع تهدیدآمیز بدون هماهنگی با نهادهای رسمی، و تصمیمات ضربتی مانند اعمال تعرفهها، نمونههایی از سبک مدیریتی تکانشی او بودند. این رفتارها نهتنها متحدان آمریکا را دچار سردرگمی کرد، بلکه باعث شد دشمنان نیز پیشبینیپذیری سیاست آمریکا را از دست بدهند. از منظر روانشناسی رفتاری، این واکنشها نشانهای از بیثباتی هیجانی و نیاز به جبران تهدیدات درونی با پرخاش بیرونی هستند. بر خلاف رهبران سنتی که سعی در حفظ توازن رفتاری دارند، ترامپ الگوی رفتاری «نظمشکنانه» را دنبال می کند که در بسیاری از موارد به بیثباتی در سطح بینالملل دامن می زند.
۴. پوپولیسم و بهرهگیری از روانشناسی جمعی
ترامپ بهخوبی از احساسات تودهها بهره میبرد. با شعارهایی مانند «آمریکا اول»، حمله به رسانههای جریان اصلی و نخبگان، و تأکید بر تهدیدات خارجی، او گفتمان پوپولیستی مؤثری ساخت. این گفتمان نهفقط در سیاست داخلی، بلکه در سیاست خارجی نیز اثرگذار شد. تصمیمات کلان سیاست خارجی، از جمله حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، تشدید فشار بر ایران، و سختگیری در قبال چین بیش از آنکه محصول بررسیهای استراتژیک باشند، ابزاری برای بسیج حمایت داخلی بهویژه در میان قشر سفیدپوست طبقه متوسط آمریکا بودند. این نوع بهرهگیری از سیاست خارجی برای اهداف داخلی، دیپلماسی را به «نمایشی تبلیغاتی» برای جذب رأی و افزایش محبوبیت شخصی بدل کرد.
۵. میراث ترامپ و پیامدهای بلندمدت جهانی
چهار سال ریاست جمهوری ترامپ، اثراتی ژرف و ماندگار بر نظم بینالملل داشت. خروج او از توافقهای چندجانبه، بیاعتمادی در میان متحدان سنتی آمریکا، و تضعیف نهادهای بینالمللی، میراثی است که هنوز ایالات متحده با آن درگیر است. بسیاری از کشورها، بهویژه در اروپا، به سمت استقلال استراتژیک بیشتری از آمریکا گرایش یافتهاند.از منظر نظریه گذار قدرت، دوران ترامپ نقطه عطفی در روند واگرایی جهانی از نظم لیبرال آمریکامحور بود. چین و روسیه از شکافهای ایجادشده در رهبری جهانی بهرهبرداری کرده و در مناطقی چون غرب آسیا، آفریقا و حتی آمریکای لاتین، نفوذ خود را گسترش دادند .
نتیجهگیری
دوران ترامپ بهروشنی نشان داد که ویژگیهای روانی یک رهبر چگونه میتواند سیاست خارجی یک ابرقدرت را دگرگون سازد. خودشیفتگی، هیجانگرایی، بیاعتمادی به نهادها، و پوپولیسم ملیگرایانه ستونهای اصلی دیپلماسی ترامپ را تشکیل می دهند. تجربه ترامپ برای تحلیلگران روابط بینالملل، زنگ خطری است مبنی بر اینکه تحلیل سیاست جهانی بدون توجه به روانشناسی شخصیت رهبران، ناقص خواهد بود.احیای چندجانبهگرایی و تقویت دیپلماسی حرفهای نیازمند درکی عمیق از پیوند میان روانشناسی فردی و سیاست بینالملل است. کاخ سفید، اگر در اختیار شخصیتی با اختلال در ساختار روانی قرار گیرد، میتواند نهتنها ثبات داخلی، بلکه نظم جهانی را نیز به چالش بکشد. این واقعیت، نیازمند هوشیاری نخبگان، رسانهها و جامعه جهانی در برابر ظهور رهبران مبتنی بر خودشیفتگی و عوامگرایی است.
*تحلیلگر مسائل بین الملل/اطلاعات
انتهای پیام/*
کد مطلب: 46017