plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۹
کد مطلب : ۷۱۸۶

راه طی‌نشده مهندس بازرگان

مهدی غنی
بازرگان معتقد بود؛ «درد ايران نه با تشكيل يك حزب سياسي حل مي‌شود و نه حتي با روي كار آمدن يك دولت ملي از طريق اكثريت در مجلس يا تحميل و تصادفات سياسي و آسماني. آنچه لازم‌تر و واجب‌تر از همه ‌چيز است بعد از عشق و پرستش، تربيت دموكراسي و امكان مجتمع شدن و همكاري است. پس بايد عجالتا، عملا خود را براي فعاليت‌هاي اجتماعي تربيت كنيم».
راه طی‌نشده مهندس بازرگان
گاهي در ارزيابي كارنامه مرحوم مهندس بازرگان با اين سوال مواجه مي‌شويم كه اساسا چرا آن مرحوم براي فعاليت‌ها و مبازرات سياسي‌اش به همكاري با روحانيت پرداخت؟

در اين نوشتار سعي مي‌كنم در حد امكان به اين سوال جواب دهم. جوابي كه هم ناظر به شرايط زمانه، هم قدرت روحانيت، هم نوع استبداد شاه و هم البته نتايج آن خواهد بود.

به باور نگارنده- و بنا بر توضيحاتي كه در ادامه مي‌خوانيد- انقلاب زمستان سال 57 امري غيرقابل اجتناب بود و مهندس بازرگان به عنوان يك فعال سياسي دموكرات در اين مسير از هيچ تلاش مدبرانه‌اي دريغ نكرد. تدبيري كه البته بخشي از آن در گرو ايجاد پيوندي بين نيروهاي ملي و نيروهاي مذهبي و روحاني بود.

بازرگان و تاكيد بر نقش سياسي- اجتماعي دين در دهه 20

مهندس بازرگان علاوه بر مقالات و سخنراني‌هايي كه در دهه 1320 به بعد ارايه كرده و در آنها بر نقش سياسي- اجتماعي دين تاكيد ورزيده در سال 1340 مقاله‌اي خطاب به روحانيون سنتي نگاشت تحت عنوان: «انتظارات مردم از مراجع» در سال 1341 در كتاب «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» منتشر شد. ايشان در آنجا تلاش كرد، روحانيون سنتي را به مشاركت در امور سياسي و اجتماعي ترغيب كند.

چيزي نگذشت(1341) كه طيف وسيعي از روحانيون وارد سياست و مقابله با دولت اسدالله علم شدند. پس از آن تعداد كمتري از آنان با انقلاب سفيد شاه پرچم مخالفت برافراشتند. سركوب اين اعتراضات باعث راديكال‌تر شدن مبارزات عليه حكومت شد. تداوم اين سير در سال 57 سرنگوني سلطنت و برقراري جمهوري اسلامي را در پي داشت. اما اكنون برخي، معضلات و مشكلات جاري را در همين نقطه ورود روحانيون سنتي به امر حكومت‌داري و سياست و راه‌حل را در جدا شدن حوزه سياست و حكومت از ديانت مي‌دانند. در اين نوشتار نگاهي به اين موضوع در رابطه با مهندس بازرگان مي‌كنيم.

زعامت آيت‌الله بروجردي

تا قبل از كودتاي رضاخان مركزيت روحانيت شيعه، حوزه نجف بود. حوزه علميه قم توسط آيت‌الله شيخ عبدالكريم حائري‌يزدي بعد از روي كار آمدن رضاخان محوريت يافت. تا آن زمان روحانيون به اشكال مختلف و با گرايش‌هاي متفاوت در امر سياست و حكومت دخالت داشتند. نمونه بارز آن انقلاب مشروطيت بود كه بخشي از روحانيت در دفاع از مشروطيت و بخشي در دفاع از استبداد به ميدان آمدند. اما زعامت حوزه قم صلاح را در اين ‌ديد در امر حكومت‌داري و سياست دخالتي نداشته باشد. گرچه در همان دوران، موضعگيري روحانيون را در جهت حمايت از رضاخان سردار سپه، يا مخالفت آنها با شعار جمهوري‌خواهي او، مخالفت با كشف حجاب اجباري و... مشاهده مي‌كنيم. اما قاعده اين بود كه به امر حكومت مستقيما كاري نداشته باشند. آيات عظام ناييني، اصفهاني، سيدعبدالحسين طباطبايي و سيدحسن طباطبايي نيز موقع بازگشت به عراق شرط ملك فيصل را مبني بر عدم دخالت در سياست پذيرفته و كتبا رعايت اين امر را تعهد كردند1.

جانشينان آيت‌الله حائري يزدي نيز همين رويه را ادامه دادند. به عنوان مثال آيت‌الله سيدحسين بروجردي مشي مدارا با حكومت را اعمال مي‌كرد. حتي در ماجراي نهضت ملي ‌كردن نفت و حكومت دكتر مصدق ايشان موضعگيري آشكاري نكرد و در دعواي دربار با دكتر مصدق سعي كرد، موضع بي‌طرفي را حفظ كند. چنانچه مشكلاتي بين حوزه و حكومت بروز مي‌كرد، آن را با تذكر و هشدار توسط مرتبطين با دربار گوشزد كرده و حل مي‌كردند. اكثريت قريب به اتفاق مردم نيز مذهبي و مقلد ايشان بودند و كاري به سياست نداشتند.

پس از رحلت آيت‌الله بروجردي

آن زمان همه افراد مذهبي اعتقاد داشتند بدون تقليد از يك مرجع مذهبي، دينداري مقبول نيست. از همين رو پس از درگذشت آيت‌الله بروجردي همه اقشار مردم به تكاپو افتادند كه مرجعي ديگر انتخاب كنند. دانشجويان دانشگاه نيز با چنين دغدغه‌اي در قالب انجمن‌هاي اسلامي نشست‌هايي برگزار كردند كه درباره ملاك‌هاي انتخاب مرجع و شرايط مرجعيت هم‌انديشي كنند. از اين نشست‌ها بود كه مجموعه مقالاتي تحت عنوان «بحثي درباره مرجعيت و روحانيت» بيرون آمد كه تعدادي از فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي در آن مشاركت داشتند. مقاله مهندس بازرگان نيز در اين مجموعه بود.

‌ حاكميت استبدادي و انتخابات نمايشي غير ملي

حكومت به ويژه پس از كودتاي 1332 رويه ديكتاتوري را پيش گرفته و به قانون اساسي اعتنايي نداشت. اغلب مردم هم به سياست اعتنايي نداشتند و نسبت به وضعيت حكومت بي‌تفاوت بودند. راديو پيشرفته‌ترين ابزار اطلاع‌رساني در آن زمان بود. اما وقتي زمان پخش اخبار مي‌رسيد، عادت اين بود كه راديو را خاموش مي‌كردند. پارلمان كه بايد از نمايندگان ملت تشكيل مي‌شد، تبديل به ابزاري در دست حكومت يا دولت‌هاي بيگانه شده بود و مردم دخالتي در انتخابات نداشتند و اهميتي هم به آن نمي‌دادند. اين واقعيتي است كه خود محمدرضا شاه هم بدان اذعان داشت:«بعد از رفتن پدرم مدتي مديد كارها در ظاهر به دست يك عده ايراني ولي در عمل قسمتي به دست سفارت انگلستان و قسمت ديگر به دست سفارت روس انجام مي‌گرفت و به‌ طوري كه در كتاب ماموريت براي وطنم شرح داده‌ام، صبح مستشار سفارت انگلستان با يك ليست انتخاباتي به سراغ مراجع مربوطه مي‌آمد و عصر همان روز كاردار سفارت روس با ليست ديگري مي‌آمد... متاسفانه من 20 سال تمام از دوران سلطنت خودم با چنين مجلس‌هايي سروكار داشتم....».

او در ادامه مي‌فزايد:«... در نتيجه همواره انتخابات با انواع تقلب‌ها و سوءاستفاده‌ها و تهديدها و تطميع‌هايي همراه بود كه نه فقط در جريان انتخابات انجام مي‌گرفت بلكه حتي امر قرائت آرا را نيز شامل مي‌شد... در همه اين انتخابات، توده‌هاي عظيم كشاورزان و كارگران آلت فعلي بيش نبودند. آراي آنها يا به عبارت بهتر آرايي به نام آنها، دسته دسته به صندوق‌ها ريخته مي‌شد در حالي كه به‌ اصطلاح معروف روح خود آنها از ماهيت آن خبر نداشت 2».

نقش مردم در انتخابات فرمايشي

بنا به اعتراف شاه، از سال 1320 تا سال 1340، وضعيت از اين قرار بوده كه مردم نقشي در انتخابات و تشكيل مجلس شوراي ملي نداشته‌اند. درحالي كه اساس مشروطيت اين بود كه مردم از طريق انتخاب نماينده حداقل در قانونگذاري نقش پيدا كنند.

يك خاطره شخصي از انتخابات قبل از انقلاب

اين رويه بعد از سال 40 نيز ادامه داشت. نگارنده كه در سال 1342 دانش‌‌آموز دبستان بودم خود شاهد ماجرايي بودم كه براي درك شرايط آن دوران اينجا به بازگو كردن آن مي‌پردازم؛

همان طور كه مي‌دانيم آن زمان تنها دو حزب رسمي دولتي و فرمايشي وجود داشت؛ يكي حزب مردم به رهبري اسدالله علم و ديگري حزب ايران نوين به رهبري حسنعلي منصور. يكي از خويشان نزديك من در انتخابات مجلس بيست و يكم از سبزوار كانديدا شده ‌بود و من و برادرم براي كمك به ستاد انتخاباتي‌اش رفتيم. در آنجا برگه‌هاي رأي را دسته دسته در اختيار ما گذاشتند كه نام ايشان را روي آنها بنويسيم. تعدادش را هم حدود 22 هزار تا مشخص كردند. عجيب آنكه بعد از نوشتن اين برگه‌ها حدود دو هزار برگ ديگر به ما دادند كه نام رقيب ايشان از حزب مردم را بنويسيم. همين آرا را عده‌اي صف كشيده و در صندوق‌ها مي‌ريختند. بعد از انتخابات همين تعداد آرا اعلام شد و ايشان به مجلس راه يافت. جالب‌تر اينكه حتي خانواده و خويشاوندان ما هم در آن زمان و دوره‌هاي بعد در رأي‌گيري شركت نكردند. اين انفعال و بي‌تفاوتي مردم، بهترين زمينه براي تثبيت استبداد بود.

حاكميت نه تنها مجلس شوراي ملي را كه تنها نهاد انتخابي بود تحت سلطه خويش درآورده بود حتي در تعيين مرجعيت هم دخالت مي‌كرد.

مهندس بازرگان سال 1340 وضعيت را چنين تشريح كرده‌ است:«در كشوري كه دولت‌ها همه ‌چيز را از ملت گرفته، قدرت، پول، فرهنگ، قضاوت، تعليمات، تبليغات، مطبوعات و امور شهري سراسر در قبضه اوست حتي انتخاب نمايندگان كه حق طلق و ملك شش‌دانگ مردم مي‌باشد مورد تصرف و تجاوز علني هيات‌هاي حاكمه است، مردم مي‌خواهند آخرين رمق زندگي و اميد اخروي‌ ايشان لااقل مربوط و متعلق به خودشان باشد. در اين يك كار يعني انتخاب مرجع و اداره روحانيت دستگاه‌هاي دولتي و دست‌هاي خارجي دخالت ننمايند و مال آنها باشد. 3»

شايد امروز كسي ترديد نداشته ‌باشد كه هيچ جنبش آزادي‌خواهي و عدالت‌خواهي پيروز نمي‌شود مگر آنكه مردم را با خود همراه كند. همه نخبگان و پيشروان مبارزه با استبداد، هدف‌شان جلب حمايت مردم و منزوي كردن مستبد حاكم است. حال در جامعه‌اي كه اكثريت آن خاموش و بي‌تفاوتند از يك حزب يا جريان نخبه چه كاري برمي‌‌آيد؟ همه آرمان‌هاي بلند و هدف‌هاي عالي اگر در باورها و آگاهي مردم رسوخ نكند در محافل محدود روشنفكري مدفون خواهد شد.

سياست مهندس بازرگان بعد از شهريور 20

در چنين وضعيتي كنشگران سياسي مي‌كوشند مردم را آگاه كرده و آنها را نسبت به شرايط سياسي و اجتماعي خويش حساس كنند. مهندس بازرگان بعد از شهريور 1320 كه امكان فعاليت اجتماعي و سياسي تا حدي به وجود آمد، چنين رويكردي را در پيش گرفت. با نوشتن و گفتن تلاش كرد به جامعه آگاهي و خودباوري بدهد. از ديانتي سخن گفت كه با اجتماع، سياست و مردم بيگانه نيست و صرفا به بعضي اعمال فردي و زندگي پس از مرگ بسنده نمي‌كند. علاوه بر كار فكري، مهندس از همان زمان به تشكل و نهادسازي همت وافر داشت. انجمن اسلامي دانشجويان و كانون مهندسين از آن جمله بود كه مهندس بازرگان همواره عضو هيات رييسه آن بود. در اين دوران البته او از كار تخصصي خود نيز غافل نماند. از دوره نهضت ملي درمي‌گذريم كه خود حكايت مفصلي دارد.

مهندس بازرگان بعد از كودتاي 28 مرداد

اما پس از كودتاي 28 مرداد سال 1332 براي مقابله با استبداد حاكم در نهضت مقاومت ملي فعال شد. اعضاي نهضت كوشيدند، مردم را نسبت به ماهيت كودتا آگاه كنند. مهندس همراه تعدادي ديگر از استادان دانشگاه و نخبگان ديگر عليه قرارداد كنسرسيوم اعلاميه دادند. رژيم حاكم آنها را از دانشگاه اخراج كرد. چندي بعد اما نهضت مقاومت قلع و قمع شد.

اولين زندان و تاليف «عشق و پرستش»

بازرگان سال 1334 اولين زندان را تجربه كرد. در مدت 5 ماه زندان ضمن تدوين «كتاب عشق و پرستش» و تكميل كتاب «راه طي شده» به تفكر و تامل در وضعيت جاري پرداخت و حاصلش را چنين بيان كرد: «درد ايران نه با تشكيل يك حزب سياسي حل مي‌شود و نه حتي با روي كار آمدن يك دولت ملي از طريق اكثريت در مجلس يا تحميل و تصادفات سياسي و آسماني. آنچه لازم‌تر و واجب‌تر از همه ‌چيز است بعد از عشق و پرستش، تربيت دموكراسي و امكان مجتمع شدن و همكاري است كه ما در اثر 2500 سال زندگي غيردموكراتيك و غيراجتماعي يعني انفرادي تحت رژيم استبدادي فاقد آن هستيم. نه مي‌توانيم دور هم جمع شويم و نه وقتي دور هم جمع شديم حاضر به گذشت و سازش و همكاري هستيم. پس بايد عجالتا، عملا خود را براي فعاليت‌هاي اجتماعي تربيت كنيم4».

مهندس اين تحليل را بعد از آزادي از زندان در سخنراني براي دانشجويان دانشكده كشاورزي كرج تشريح كرد كه با عنوان «احتياج روز» چاپ شد. سال 1340 در راستاي همين نياز به كار جمعي، قالب نويني با عنوان نهضت آزادي پايه‌گذاري كرد كه پيوند مليت و مذهب را نمايندگي مي‌كرد. اما اين احزاب در سطح روشنفكران و نخبگان و حداكثر برخي دانشجويان دانشگاه شناخته شده ‌بودند و عامه مردم در همان وضعيت بي‌تفاوتي به سر مي‌بردند.

مهندس بازرگان و روحانيت

در كنار همه اين فعاليت‌ها يك نكته چشمگير در فعاليت مهندس بازرگان به چشم مي‌خورد كه او را متمايز مي‌كرد. او گرچه فردي تحصيلكرده خارج كشور و آكادميك بود اما همواره با روحانيون نوانديش و مسوول همگام و همراه بود، افرادي چون آيت‌الله سيدمحمودطالقاني، آيت‌الله زنجاني، استاد مرتضي مطهري، آيت‌الله فيروزآبادي، استادمحمدتقي شريعتي كه خارج از نظام سنتي حوزه فعاليت‌هاي تحقيقي و تبليغي داشتند. همچنين او در همه گفتارها و نوشتارهايش بر قرآن تاكيد خاصي داشت. تحقيقات درباره تاريخچه نزول آيات كه تحت عنوان «سير تحول قرآن» منتشر شد از جمله كارهاي فوق‌العاده اوست. بر همين اساس مي‌كوشيد، دروس و سيستم آموزش حوزه را نيز به عرصه سياست و فعاليت‌هاي اجتماعي وارد كند. تا آن زمان حوزه‌هاي علميه- مگر برخي استثنائات آن- علاوه بر اينكه به مسائل سياسي توجهي نداشتند به جز پرداختن به احكام فردي و فرعي به مسائل ديگر اهميت چنداني نمي‌دادند. از جمله به تفسير قرآن، تدريس فلسفه و اسلام‌شناسي و مباني اعتقادي بهاي چنداني داده نمي‌شد. بازرگان از روحانيون مي‌خواست اين وضعيت را تغيير دهند؛

«حق اين است كه در برابر هر يك رساله عمليه كه از طرف مراجع تقليد و روحانيت نوشته مي‌شود 10 رساله عمليه و فكريه و اصوليه و اجتماعيه و اقتصاديه و سياسيه طبق احتياج و درك و قبول مردم و‌ شأن زمان، راجع به اصول و عقايد و افكار و مرام اسلام نيز نوشته شود.5»

«قرآن در متن برنامه حوزه‌هاي علمي وارد شده و تعليم و تفسير آن رواج پيدا كند..... ضمنا فراموش نشود كه پيغمبر فرمود: اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق. بنابراين تربيت اخلاقي و اشاعه و اجراي صفات عاليه انساني دست كمي از شكيات و سهويات و از غسل‌هاي مستحبي ندارد 6».

بازرگان و مقاله انتظارات مردم از مراجع

مقاله انتظارات مردم از مراجع به خوبي نشان مي‌دهد، هدف بازرگان صرفا سياسي كردن روحانيت نبود بلكه تاكيد بيشتر او بر فعاليت‌هاي اجتماعي و عام‌المنفعه و مردمي و تمرين كار جمعي است:

«پيشواي مورد انتظار و رهبر واقعي، كسي مي‌تواند باشد كه تنها به تعليم وظايف و بيان احكام اكتفا نكرده، خود عامل به مشاغل و پيشرو و پيشاپيش مومنين صالح عامل باشد. آيا موثرتر از بحث در احكام وقف و نذر و صدقه، وقف كردن و صدقه دادن نيست؟ ... هر گاه مجتهد متجدد متحركي دست بالا بزند و جلو بيفتد، مومنين كثيري با اعتماد و ميل و رغبت به دنبال آنها مي‌آيند و صدها برابر آنچه به دولت‌ها مي‌دهند، پول و كار و فكر و عشق در اين راه صرف خواهند كرد. آن وقت بيمارستان‌ها، دارالايتام‌ها، دبيرستان‌ها، دانشگاه‌ها، پل‌ها، مهمان‌خانه‌ها، كارخانه‌ها، قنوات، آبادي‌ها و هزاران موسسه خيريه و فرهنگي و اقتصادي و حتي اداري و حكومتي به وجود مي‌آورند كه شامل منافع كثير دنيا و آخرت مي‌شود. علاوه بر فوايد مادي و معنوي مستقيم در آنجا تربيت عمومي و تمرين همكاري اجتماعي كه از اهم ضروريات امروز مسلمين و ايران است، فراهم مي‌شود7».

ايده تشكيل حكومت اسلامي

البته مهندس بازرگان در دنباله مطلب فوق تشكيل حكومت اسلامي را هم مطرح مي‌كند:

«اگر پيشوايان ديني ما چنين نقشه‌ها و كارهايي را از روزگار پيشين در پيش گرفته بودند از ديرزماني حكومت اسلامي واقعي كه هم ملي و دموكراتيك است و هم خدايي نصيبمان شده بود، بدون توسل به انقلاب و خون‌ريزي حق به حقدار مي‌رسيد و جور و فساد و معصيت از صحنه كشور پاك مي‌شد! باز هم وقت آن نگذشته است».

اما تاكيد بر «ملي و دموكراتيك بودن» و نيز «بدون توسل به انقلاب و خونريزي» نشان مي‌دهد، راه رسيدن به چنين حكومتي را از طريق فعاليت‌هاي مدني و تقويت نهادها و تشكل‌ها و همبستگي ملي و روش مسالمت‌آميز مي‌داند. طبيعي است در جامعه‌اي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم مقلد روحانيت هستند بدون تغيير در رويه روحانيت نمي‌توان انتظار تغييري در ساحت اجتماعي را داشت.

خطاي ديد

اما شايد نكته‌اي كه از ديد مهندس بازرگان مغفول ماند اين باشد كه هر قشري و حتي فردي براساس جهان‌بيني، روش تفكر و خصايل خود عمل مي‌كند. خواه اين عمل در حوزه فردي و خصوصي باشد و خواه در عرصه اجتماعي و عمومي. در قرآن هم اشارتي به اين واقعيت دارد: قل كل يعمل علي شاكلته (84 اسراء). بگو هر كس براساس شخصيت خود عمل مي‌كند.

روحانيت سنتي كه سال‌ها در حكومت‌هاي مختلف با سيستم سلطنت استبدادي زيسته و كوشيده با حاكميت مدارا پيشه كند براي عمل خود حتما توجيه شرعي و ديني پيدا كرده و قرائت ديني و نوع نگرش و بينش خود را با عمل خويش هماهنگ كرده است مگر استثنائاتي.

نهايتا اما اين نگرش و اين نوع زيست در او خلقيات و فرهنگ و سبك زندگي خاصي توليد كرده كه شخصيت و منش او را شكل داده است. همچنان كه قشر تجار و بازرگانان نيز نگرش و منش خاص خود را داشتند. ورود اين اقشار هم در صحنه سياسي با همان نگرش و فرهنگ و انگيزه‌هاي نهادينه شده خودشان خواهد بود. تكيه بازرگان و طالقاني بر آزاد نبودن انتخابات و ديكتاتوري شاه بود. البته ورود روحانيت سنتي در حوزه سياست طبعا در نگرش و منش آنان نيز اثرگذار بوده و در درازمدت تغييراتي در آنها ايجاد مي‌كرد. كمااينكه چنين اتفاقي رخ داد اما اين تغييرات ممكن است الزاما مطلوب ديگران نباشد.

بنابراين مي‌توان گفت، كار بازرگان در دعوت روحانيت به فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي در فضاي بي‌تفاوتي و عدم مشاركت مردم در حاكميت استبدادي، اجتناب‌ناپذير و ضرورتي ملي بود اما تلاش براي تحول در آموزش‌هاي حوزوي و اصلاح بينش سنتي نيز نيازي حتمي بود. كاري كه شايد دكتر شريعتي بدان همت گماشت؛ همتي كه ناتمام ماند.

پي‌نوشت:

1- حائري عبدالهادي، تشيع و مشروطيت در ايران، انتشارات اميركبير، 1381، ص 183-182

‌2- پهلوي محمدرضا، انقلاب سفيد، كتابخانه سلطنتي پهلوي، 1345، ص 106- 105

3- بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، مجموعه مقالات، شركت سهامي انتشار، 1341، ص 115

4- بازرگان مهدي، دفاعيات، نهضت آزادي خارج كشور، 1343، ص 164

5- بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، مجموعه مقالات، شركت سهامي انتشار، 1341، ص۱۲۲

6- همان

7- همان، ص125 و 126

8- همان

انتهای پیام/*
۱
مرجع : اعتماد
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما