plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹ - ۰۸:۱۹
کد مطلب : ۱۲۹۷۹

باخت ترامپ، مسووليت بايدن

ميثم سليمانی*
به افرادی مانند جو بايدن بستگی دارد كه اجازه ندهند يك‌بار ديگر سندرم ترامپ و ترامپيسم خود را نمايان كند.
باخت ترامپ، مسووليت بايدن
هنگامي كه دونالد ترامپ در سال 2016 پيروز انتخابات رياست‌جمهوري امريكا شد، سندرمي در دنيا شكل گرفت كه مي‌توان ريشه آن را در قدرت گرفتن ترامپ و تفكرات افراد نزديك به او مانند استيو بنن دانست.

اتفاقاتي همچون بحران‌ پناهجويان و گسترش تروريسم به وسيله داعش باعث شده بود تا اين تفكر تبديل به تفكر غالب در كشورهاي مختلف شود.

بخش زيادي از اين جريان‌هاي فكري طي سال‌ها در پستوها و مناطق كوچك جهان نظريه‌پردازي مي‌كردند كه با روي كار آمدن ترامپ رفته‌رفته از پستوهاي خود سربرآورند تا خود را به قدرت برسانند.

در واقع حركتي شكل گرفت كه به راحتي كسي نمي‌توانست مانع آن شود، زيرا افرادي كه نزديك به اين تفكر بودند خود را منجي مي‌دانستند كه قصد داشتند جهان را نجات دهند. ترامپ و ترامپيسم در جهان تا پيش از قدرت گرفتن او در كاخ سفيد شبيه هندوانه‌ دربسته‌اي بود كه كسي نمي‌‍دانست درون آنها چيست.

حتي اگر بخواهيم به پيش از قدرت گرفتن ترامپ در كاخ سفيد نيز اشاره كنيم، خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا نيز بخشي از اين حركت بود، اما در نهايت ساختار سياسي بريتانيا اجازه نداد فردي مانند «نايجل فاراژ» كه بيش از هر فردي مي‌توانست در ساختار سياسي بريتانيا به ترامپ نزديك باشد، قدرت پيدا كند و تجربه مشهودي در خصوص عملكرد اين سيستم و ساختار وجود نداشت.

پيشينه فكري فردي مانند استيو بنن كه تئوريسين ديدگاه‌هاي ترامپ در پيش و پس از ورود او به كاخ سفيد شناخته مي‌شد، به نحوي بود كه هيچ‌گاه در صحنه عمل ديده نشده بود و كسي تصور نمي‌كرد كه روزي اين تفكرات در قدرتمندترين كشور دنيا به لحاظ اقتصادي و نظامي پياده شود. ساختاري كه بنيانگذاران امريكا بنا نهاده بودند، نبايد اجازه مي‌داد...  

 فردي مانند دونالد ترامپ در عرصه سياسي امريكا تا حدي رشد كند كه تبديل به قدرتمندترين فرد امريكا و جهان شود.اما پس از چهار سال كه دونالد ترامپ و هم‌كيشان او در مناطق مختلف دنيا قدرت‌نمايي كردند و حتي تلاش‌هاي فراواني براي به قدرت رسيدن انجام دادند، حالا همه‌ چيز روشن‌تر از هر زماني است. ترامپ، نزديكان و هم‌كيشان او ديگر هندوانه‌ در بسته نيستند.

موج‌هايي كه آنها در سال‌هاي اخير روي آن سوار مي‌شدند، فروكش كرده است. آنها نشان دادند كه ايده مترقي جز نفرت‌پراكني در جهان براي رشد و توسعه ايده خود ندارند.

دونالد ترامپ در مدت چهارسال نشان داد كه نه احترامي براي قانون قائل است و نه احترامي براي نظم بين‌المللي؛ در طول اين سال‌ها تلاش كرد تا از تمام قدرت خود در داخل امريكا استفاده كند، كنگره را ناديده بگيرد و به شكل بي‌رويه از فرمان‌هاي اجرايي استفاده كند كه فراتر از عرف رايج در ميان روساي جمهور امريكا بود.

او حتي تصور مي‌كند به دليل اينكه سه تن از قضات كنوني ديوان عالي كشور را منصوب كرده، هر پرونده‌اي كه به اين دادگاه ارجاع شود بايد راي به نفع او صادر شود. ترامپ و ترامپيسم هر چيزي را تنها تا جايي دوست دارد كه به نفع او تمام شود. ترامپيسم آراي پستي را تا جايي قابل شمارش مي‌داند كه به نفع او باشد.

ترامپيسم راي را تا جايي دوست دارد كه او انتخاب شود. حتي از خود سوال نمي‌كند يك فرد چگونه مي‌تواند دو دوره رييس‌جمهور امريكا باشد بدون اينكه راي اكثريت را داشته باشد و فقط به لطف آراي الكترال قصد دارد رييس‌جمهور باشد. آراي الكترال نيز براي ترامپ استفاده ابزاري دارد، اگر روزي او اطمينان داشت كه آراي عمومي بيشتري دارد و آراي الكترال او را به تنهايي در انتخابات بازنده مي‌كند عليه سيستم الكترال كالج نيز انتقاد مي‌كرد و آن را زير سوال مي‌برد.

اين يك تفكر كليدي براي دونالد ترامپ و هم‌كيشان نزديك به اوست كه همه‌ چيز تا جايي خوب است كه در خدمت آنها باشد. قانون، ديوان عالي، كنگره و هر چيز ديگري كه تصور مي‌كنيد. حتي اف‌بي‌آي و جيمز كومي رييس سابق اف‌بي‌آي تا زماني براي ترامپ خوب بود كه پرونده ايميل‌هاي هيلاري كلينتون را تا انتخابات باز نگه داشت.

اما پس از آنكه پرونده دخالت روسيه در انتخابات امريكا عليه دونالد ترامپ و كمپينش در اف‌بي‌آي باز شد ديگر همه ‌چيز برعكس شده بود. شايد حالا بسياري بيان كنند كه دونالد ترامپ توانسته در انتخابات اخير نزديك به 70 ميليون راي را به خود جذب كند پس كماكان ترامپيسم زنده است و مي‌تواند به راه خود ادامه دهد. اما بايد اميدوار بود كه سندرم ترامپيسم ديگر وجود نخواهد داشت، چراكه عملكرد دونالد ترامپ طي سال‌هاي اخير باعث شد ساختارهاي سياسي در جهان و مردمان كشورهاي مختلف اجازه بروز و ظهور پديده ترامپيسم را در كشور خود ندهند.

برزيل عمده‌ترين مكاني بود كه ترامپيسم در آن پيروز شد، اما بايد ديد كه آيا مردم برزيل اكنون از انتخابي كه انجام داده‌اند، راضي هستند. آيا حتي اجازه خواهند داد خاير بولسونارو دوره رياست‌جمهوري خود را به پايان برساند.

با شكست دونالد ترامپ و خروج او از كاخ سفيد سندرم قدرتمندي كه از چهارسال پيش شكل گرفت، قدرت خود را از دست خواهد داد و البته اين ديگر به افرادي مانند جو بايدن و سياستمداران ديگر بستگي دارد كه با عملكرد خود اجازه ندهند يك‌بار ديگر سندرم ترامپ و ترامپيسم خود را نمايان كند.

حتي حزب جمهوري‌خواه نيز بعد از توفان ترامپ در اين حزب يك فرصت براي بازسازي و بازيابي خود پيدا خواهد كرد و بايد تصميم بگيرد؛ آيا كماكان به سمت زوالي پيش خواهد رفت كه باعث رشد تفكري مانند ترامپيسم در اين حزب شد يا خود را بازسازي خواهد كرد. اين روشن است كه دونالد ترامپ يك ويرگول در تاريخ نه‌تنها امريكا بلكه جهاني پرهياهو بود كه دوره آن تا كمتر از سه ماه ديگر به پايان مي‌رسد.

*کارشناس مسائل بین الملل

انتهای پیام/*
۲
مرجع : اعتماد
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما