plusresetminus
تاریخ انتشاريکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۴
کد مطلب : ۵۲۴۷

مجتهدزاده: ايران و عربستان نمی‌توانند مدعی رهبری بر يکديگر و کشورهای خاورميانه باشند

عدم امکان نزدیکی ايران و عربستان به هم با لفاظی
پیروز مجتهدزاده می‌گوید: در شرايط کنوني ايران و عربستان نمي‌توانند مدعی رهبری بر يکديگر و بر کشورهاي منطقه خاورميانه باشند چون واقعيت‌ها چيز ديگری را عنوان می‌کند.
مجتهدزاده: ايران و عربستان نمی‌توانند مدعی رهبری بر يکديگر و کشورهای خاورميانه باشند
احسان انصاری: نگاه ایران و عربستان نسبت به یکدیگر تغییر کرده و دو کشور برخلاف گذشته از لفاظی‌های رادیکال علیه یکدیگر خودداری می‌کنند. از سوی دیگر کشورهایی مانند پاکستان و عراق نیز به‌دنبال نزدیک کردن مواضع ایران و عربستان هستند و در این زمینه تلاش‌های جدی انجام می‌دهند. نمونه بارز این تلاش‌ها سفر عمران‌خان نخست وزیر پاکستان به ایران و سپس به عربستان و رایزنی با رهبران سیاسی هر دو کشور است. با این وجود به‌نظر می‌رسد نشانه‌های موجود برای نزدیکی ایران و عربستان کافی نیست و سوءتفاهم‌های واقعی همچنان برسرجای خود باقی است. ایران و عربستان از دو منظر دارای تناقض‌های جدی هستند. نخست در یک تضاد ایدئولوژیک مذهبی قرار دارند که بین این دو کشور فاصله ایجاد کرده و دوم اینکه هر دو کشور داعیه رهبری برمنطقه خاورمیانه دارند. ادعایی که بیش از آنکه شکل واقعیت به خود گرفته باشد بیشتر در حد آرمان و آرزو باقی مانده است. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی مهم‌ترین موانع پیش روی روابط ایران و عربستان با دکتر پیروز مجتهدزاده تحلیلگر روابط بین‌الملل گفت‌وگو کرده ایم که در ادامه ماحصل این گفت‌وگو را می‌خوانید.


با توجه به فراز و نشيب‌هاي تاريخي بين ايران و عربستان چرا عربستان در مقطع کنوني براي ارتباط با ايران ابراز تمايل مي‌کند؟ در پشت اين ابراز تمايل چه اهدافي نهفته است؟

در شرايط کنوني ما اطلاعات کافي و مطمئني براي تشخيص تمايل عربستان به نزديک شدن به ايران در دست نداريم. ما علائمي را در اين زمينه فرض مي‌کنيم، در حالي که همين علائم هم ممکن است به‌صورت غيرواقعي تصور و تفسير شده باشند. در سال‌هاي اخير در حوادثي که در هر دو کشور رخ داده مانند حادثه منا در مکه يا آتش زدن سفارت عربستان در تهران اين گونه اقدامات تروريستي مورد ابراز خشنودي عوامل دور دست در هر دو نظام قرار گرفت. حصول نتيجه‌هاي منفي از اين گونه تشتت‌ها به‌نظر مي‌رسد که دو طرف را تشويق کرده باشد که مقداري در لفاظي‌هاي خشونت‌آميز تعديل نمايند و اين تعديل کردن‌هاي برخورد‌هاي لفظي نمي‌تواند به معناي نزديکي روابط دو کشور ترجمه شود. در سال‌هاي اخير رهبران دو کشور عليه يکديگر لفاظي‌هايي انجام داده‌اند که گاهي از عرف بين‌المللي خارج بوده و شکل تندي به خود گرفته است. با اين وجود پس از مدتي اين لفاظي‌ها تعديل شده و شکل آرام‌تري به خود گرفته است. از سوي ديگر در اوج گمانه‌زني‌هاي «ميانجيگري» دوستان دو طرف بايد به اين نکته توجه داشت که هنوز هيچ يک از کشورهاي نامزد ميانجيگري ميان ايران و عربستان سعودي رسما چنين ادعا يا برنامه مشخصي را مطرح نکرده‌اند. به گفته ديگر هنوز کشورهاي موردنظر در احتمال ميانجيگري به‌صورت رسمي عنوان نکرده‌اند که قصد دارند بين ايران و عربستان ميانجيگري کنند. آخرين و جديد‌ترين نمونه بارز در اين رابطه پاکستان است که نخست وزيرش عمران‌خان، به‌رغم تلاش‌هايي که در اين زمينه انجام مي‌دهد، هيچ‌گاه به‌صورت رسمي قصد ميانجيگري بين ايران و عربستان را اعلام نکرده است. اينکه او مي‌خواهد دست به چنين کاري بزند تفسيري است که ما از تحرکات پاکستان در رابطه با روابط ايران و عربستان انجام مي‌دهيم. تنها موضع رسمي که عمران‌خان عنوان کرد اين بود که او خواهان برقراري صلح و همکاري ميان کشورهاي منطقه و به خصوص ايران و عربستان است.


به جز پاکستان کشورهايي مانند عراق و کويت نيز اعلام کرده‌اند حاضر هستند بين ايران و عربستان ميانجي گري کنند. آيا اين علائم براي نزديکي روابط اين دو کشور کافي نيست؟

خير! هيچ‌يک از اين ابزارهاي حسن نيت براي صلح و آرامش ميان اين دو کشور را نمي‌توان به حساب آغاز کارهاي رسمي براي ميانجيگري گذاشت... اين مطالب فقط براي ابراز حسن نيت است و حداکثر براي اعلام آمادگي جهت گام برداشتن در آن راستا و هيچ‌کدام از اين علائم حتي قطعيت ندارند. به همين دليل نمي‌توان به‌صورت واقعي روي اين ديدگاه‌ها صحبت کرد. با اين وجود هيچ‌اقدام عملي و واقعي رخ نمي‌دهد چون هيچ ‌پيشنهاد عملي مطرح نمي‌شود. در شرايط کنوني ما شاهد آن هستيم که از يک طرف پالايشگاه عربستان مورد اصابت موشک قرار گرفته و از سوي ديگر کشتي نفتکش ايراني نيز در درياي سرخ به همين سرنوشت دچار شده است. در حالي که ديگران در دوردست‌ها ايران و عربستان سعودي عامل اين رويداد‌ها عليه هم معرفي مي‌کنند هيچ‌يک از اين دو کشور به‌صورت علني کشور طرف ديگر را رسما عامل اين اتفاقات اعلان نمي‌کنند. اين به چه معني است؟ جز اينکه هر دوکشور با توجه به شکنندگي روابط موجود بر اساس تصميم داهيانه خود نمي‌خواهد روابط موجود سخت‌تر و شکننده‌تر شود و وساطت يا ميانجيگري نيست.


ناکامي فشارهاي استراتژيکي ترامپ به ايران و ايستادگي ايران و به خصوص سرنگوني پهپاد آمريکايي و توقيف نفت‌کش انگليسي نوعي هراس در بين کشورهاي عربي منطقه مانند عربستان و امارات متحده عربي به وجود نياورده است؟ آيا اين دلايل باعث نشده که اين کشورها براي ارتباط با ايران تمايل نشان بدهند؟

ترامپ زياد حرف مي‌زند و اغلب بي‌ربط بحث مي‌کند ولي تاکنون هيچ‌ تهديد عملي عاقلانه‌اي را عليه ايران انجام نداده که ديگران از آن اقدام و يا واکنش عملي بدان هراس داشته باشند. ترامپ عنوان مي‌کند که قادر است اقتصاد ايران و اخيرا اقتصاد ترکيه را نابود کند. او حتي در مقطعي اعلام کرد که در ايران يک قرص نان هم پيدا نمي‌شود و همه دنيا مي‌بينند که اين سخنان بي‌ارزش حاصل تصورات بيجاي خود اوست. ترامپ هرگز قادر نيست اقتصاد ترکيه را نابود کند؛ همان گونه که نتوانست اقتصاد ايران را نابود کند. اين اظهارات بي‌سر و ته و بي‌معني سبب شده که محبوبيت او در ميان مردم آمريکا نيز روز به روز کاهش پيدا کند... در حالي که وي در حال حاضر در آستانه استيضاح نيز قرار گرفته است که به ميزان محبوبيت و احتمال انتخاب مجدد او لطمات جدي وارد کرده است. اين در حالي است که در قبال وعده‌هاي تنبيه نظامي و اقتصادي ايران مدت‌هاست که وامانده و نتوانسته نتيجه واقعي حاصل کند و نتوانسته به هيچ‌يک از ائتلاف‌هاي ضد ايراني خود جامه عمل پوشاند. در قبال اين شرايط نا مطمئن و بي‌اعتبار بديهي است که شايد بتوان گفت که ممکن است عربستان به اين نتيجه رسيده باشد که اگر تحرکات در منطقه خاورميانه به برخورد نظامي با ايران منجر شود ايران طبيعتا آسيب‌هاي زيادي خواهد ديد، اما عربستان در آن برخورد‌هاي نظامي قطعا نابود خواهد شد. ما در يکي - دو سال اخير شاهد آن بوديم که ايالات متحده آقاي ترامپ وعده داده و سخت کوشيده است که يک ائتلاف نظامي عليه ايران در خليج فارس تشکيل بدهد. ولي هيچ‌اثر واقعي و عملي از به وجود آمدن اين ائتلاف وجود ندارد جز اينکه ماجراجويي‌هاي ضد ايراني نتانياهو منجر به اعلام آمادگي اسرائيل به پيوستن به آن ائتلاف تخيلي شد که همين امر منجر به هراس عربستان سعودي و امارات که خود هنوز اعلام آمادگي براي پيوستن به آن ائتلاف نکرده‌اند چون آنها به خوبي واقفند که اگر پاي اسرائيل به يک کشمکش نظامي ميان ايران و کشورهاي عربي کشانده شود چه فاجعه بزرگي براي همگان دامن زده مي‌شود. دليل اين مساله اين است که چنين امکاني وجود ندارد و اين سخنان گزافه و کم قيمت است. همسايگي جغرافيايي حساس ايران و کشورهاي عربي در خليج فارس به‌صورت طبيعي نوعي بازدارنگي استراتژيک ميان آنان به وجود مي‌آورد. اگر عربستان گمان مي‌کند با دادن ضيافت‌هاي آنچناني براي تفريح خاطر خود و رهبران سياسي پنجاه کشور مسلمان منطقه در رياض مي‌تواند اين کشورها را عليه ايران بسيج کند، در عمل بر او ثابت شده است که سخت در اشتباه است. به‌عنوان مثال در اوج گيري تبليغاتي مهم‌ترين اين ضيافت‌ها ديديم که نخست وزير عراق به همان ايده و فکر در جهت ايجاد تحرکات خصمانه عليه ايران اعتراض کرد و آن را مردود دانست. به همين دليل ما در تجزيه و تحليل مسائل ميان شعار و واقعيت تفکيک قائل شده و داهيانه شعار‌ها را ناديده گيريم و واقعيت‌هاي عملي را مورد توجه و دقت قرار دهيم.


مهم‌ترين موانع بهبودي روابط ايران و عربستان چيست؟

اين موانع دوجانبه هستند. از طرف ايران که نظامي ايدئولوژيک دارد، محاسبه و برنامه‌ريزي علمي دقيقي براي پيگيري يک سياست خارجي ايدئولوژيک در منطقه صورت نگرفته است و سياست خارجي ايران در روند يک ديپلماسي سنتي (غيرايدئولوژيکي) پيگير اهداف ايدئولوژيکي است که به‌طور طبيعي دچار تضاد و تناقض در عمل مي‌شود و اغلب به زيان کشور در ديپلماسي کلان بين‌المللي منتهي مي‌گردد. در حالي که اگر همين سياست‌ها به‌صورت مطالعه شده طراحي و در مسير يک ديپلماسي ايدئولوژيکي همخوان با ديپلماسي سنتي بين‌المللي برنامه‌ريزي مي‌شد، مي‌توانست نتايج بهتري حاصل کند. ولي متاسفانه شاهد آن هستيم که در اجراي سياست خارجي فقط به طرح شعارهاي انقلابي اکتفا شده است بدون توجه به اين حقيقت که مفاهيم نهفته در شعارها دچار محدوديت‌هاي زماني هستند و شعارهاي ديروزين نمي‌توانند نتايج امروزين حاصل کنند. ما اصلا توجه نکرديم که اينگونه سياست‌ورزي ايدئولوژيک متکي به شعارهاي ديروزين مي‌تواند منجر به بازپيدايي اختلافات مذهبي کهنه و از سرگيري کينه توزي‌هاي قديمي شود. کسي به اين مساله فکر نکرد که در نتيجه چنين تقابلي، شکاف‌هاي قديمي شيعه و سني پررنگ خواهد شد. کسي به اين تناقض‌هاي مهم فکر نکرده است. از سوي ديگر، در چنين شرايطي وليعهد جوان و پر شور و حال عربستان سعودي هر اتفاقي را به شکلي تفسير مي‌کند که ايران قصد خانمان براندازي آل سعود را دارد و بر اساس اين تفسير‌هاي پر حرارت از رويدادها واکنش نشان مي‌دهد. ما بايد بدانيم که در نتيجه اين وضعيت روابط دو کشور در راستاي صلح و همکاري به نتيجه نخواهد رسيد. اگر قرار است روابط دو کشور از اين وضعيت خارج شود بايد مواضع هر دو طرف تعديل شود. اينکه رهبران دو کشور عنوان مي‌کنند که حاضر به مذاکره و مصالحه با هم هستند کفايت نمي‌کند. مواضع دو کشور بايد به‌صورت واقعي تعديل شود. اين درست نيست که در اوج‌گيري سوء‌تفاهم‌ها و ايجاد شرايط مخاطره‌آميز جنگي در شرايطي که به موشک بستن به پالايشگاه نفت عربستان منجر شد، آقاي ظريف ناگهان عنوان مي‌کند که ايران حاضر است با همسايگان عرب در خليج فارس يک قرارداد عدم تعارض امضا کند... انگاري که يکي مي‌مرد از درد بي‌نوايي، يکي ديگر مي‌گفت آقا زردک نمي‌خواهي؟ دستگاه ديپلماسي ما بايد بداند که «قرارداد عدم تعارض» فقط مي‌تواند در زمان صلح و براي دوام صلح و آرامش امضا شود، نه در اوج بحران و کشمکش. اول بايد کشمکش‌هاي استراتژيکي را برطرف کرده و به آرامش کشاند و براي دوام صلح به امضاي چنين قراردادهايي توسل جست.

از سوي ديگر، اگر ما تعادلي در مناقشات دو کشور احساس مي‌کنيم حاصل آن است که بن سلمان، وليعهد عربستان در يک سال اخير پخته‌تر و با تجربه‌تر از گذشته شده و به‌نظر مي‌رسد وي در حال تغيير رويکرد گذشته خود است. امروز زمينه‌اي براي حرکت به سوي صلح و همکاري منطقه‌اي ميان ايران و عربستان وجود ندارد. به همين دليل نيز بايد واقع گرا باشيم. اگر واقع گرايي را کليد صلح منطقه و جهان فرض کنيم بايد مسير‌هاي مشخصي از سوي دو کشور طي شود تا دو کشور به هم نزديک‌تر شوند و صلح و آرامش را کليد پيشرفت و توسعه مشترک تشخيص دهند.


دو کشور بايد در چه مسيري قرار بگيرند؟

اولين قدمي که از سوي هر دو کشور بايد برداشته شود اين است که در جهت رفع سوءتفاهم‌ها گام بردارند. واقعيت اين است که هر دو کشور ايران و عربستان داراي يک نظام ايدئولوژيک هستند و متاسفانه اين دو ايدئولوژي حکومتي در موارد عمده‌اي با هم در تضاد هستند. اين تضاد ايدئولوژيک در قبل از انقلاب سال57 تا به اين اندازه تشديد نشده و در نتيجه درايت دو‌جانبه به يک همکاري صلح آميز سودآور در منطقه منجر شد. همين پيشينه درخشان مي‌تواند در مقام راه‌حل مسائل و الگوي صلح و همکاري عمل نمايد اگرچه در آن دوران نظام حکومتي ايران ايدئولوژيکي نبود و لاجرم کار آسان‌تر بود و اين بدان معني است که براي رسيدن به صلح و همکاري در دوران کنوني بايد دو برابر دوران گذشته عمل کرد و زحمت کشيد. گذشته از اين، آنچه در اين زمينه وجود ندارد تجربه و پختگي سياسي - ديپلماسي دو طرف است که در گذشته به وفور وجود داشت و امروز کمياب است و همين امر حکم مي‌کند که دو کشور براي رسيدن به صلح و هماهنگي ژئوپوليتيکي باز هم بايد بيشتر از دوران گذشته تلاش کنند و زحمت کشند. در آغاز کار اگر دو کشور امکان گفت‌وگوي مستقيم را ندارند، مي‌توانند از طريق کشوري واسطه و ميانجي باب گفت‌وگو را بگشايند. کشورهاي منطقه خليج فارس بايد تشخيص بدهند که صلح و امنيت اين منطقه براي همگان حياتي است. برخي سياستمداران پرحرارت در اين منطقه بايد اين پنبه غفلت را از گوش در آورند که مي‌توانند در سايه شخص نامتعادل مانند رئيس‌جمهوري کنوني ايالات متحده مي‌توانند ايران را از صفحه روزگار حذف کنند و در ايران هم بايد اين پنبه غفلت اگر وجود دارد را از گوش در آورد که بدون همکاري و همياري کشورهاي عربي همسايه در خليج فارس مي‌توان به نفوذ واقعي در منطقه دست يافت. هنگامي که اين لازمه‌هاي ژئوپوليتيکي و ژئواستراتژيکي براي همه کشورهاي منطقه شناخته شده و قطعي شود، به گونه طبيعي بازدارندگي‌ها بر روابط دو طرف حاکم شده و از کج روي‌ها و تندروي‌ها جلوگيري خواهد شد. در چشم انداز تاريخي چند کشور عربي خليج فارس عنان برخي امور خود را به دست صدام حسين دادند. در نتيجه اين وضعيت بود که صدام حسين دچار ماليخوليايي خود بزرگ بيني شده و همه معادلات بازدارنده و صلح‌آفرين منطقه‌اي را به هم زد و آسيب‌هاي جدي به مناسبات سياسي در منطقه وارد کرد که سرانجام به نابودي خود او و حکومت او و کشور بعثي عراق منجر شد. اين در حالي است که ايران که در منطقه خاورميانه در تاريخ خود بيش از همه کشورها امپراتوري خواه بوده به اين نتيجه رسيده که بايد رويکرد منطقي و متعادل‌تري اتخاذ کند. همگان نيز مشاهده کردند که ايران و عراق در پايان راه‌هاي متفاوت خود چه سرنوشت کاملا متفاوتي پيدا کردند. ايران در نتيجه تعديل چشم انداز امپراتوري خواهانه پارسي توانست نفوذ و اقتدار خود را روز به روز بيشتر کند، در حالي که عراق روز به روز ضعيف‌تر شد و آخر بانگ برآورده شد که خواجه رفت! واقعيت اين است که ايران و عربستان سعودي بايد دقت داشته باشند که در مطالعات و پيش‌بيني‌هاي خود اسير سياست‌هاي تشويش و تفرقه فرامنطقه‌اي نشده و خود را دچار نگرش غيرمنطقي نکنند. خوش خيالي‌ها گاهي حاصل مناسبات و شعارپردازي‌هاست. ضمن اينکه عربستان سعودي در تدوين سياست‌هاي خارجي خود در برابر اغواگري‌هاي فرامنطقه‌اي آسيب‌پذير است. مصالحه و تفاهم نياز به فهم و درک متقابل دارد. چنانکه کشورهاي اروپايي به اين فهم و درک رسيدند و بهترين شرايط زندگي سياسي - اقتصادي را در کنار يکديگر براي خود واقعيت دادند. ايران و کشورهاي عرب منطقه هم مي‌توانند در نتيجه ايجاد تعادل در سياست‌هاي خارجي ايدئولوژيکي خود و در نتيجه بازدارندگي مشترک خود به همان نتايجي دست يابند که اروپاي متحد رسيد.


شما از تضاد ايدئولوژيک ايران و عربستان به‌عنوان يکي از مهم‌ترين موانع نزديکي اين دو کشور نام مي‌بريد. اين در حالي است که هر دو کشور همواره به‌دنبال رهبري کشورهاي منطقه خاورميانه بوده‌اند. آيا رقابت در رهبري کشورهاي خاورميانه بيشتر بين دو کشور تضاد ايجاد کرده يا تقابل ايدئولوژيک؟

آرزو و آرمان با واقعيت تفاوت دارد. ايران به‌عنوان بزرگترين کشور شيعه مذهب جهان دنبال تسلط بر دنياي سني مذهب نيست. اين واقعيتي است که ايران آن را درک مي‌کند. تنها در شرايطي مي‌توان چنين ادعايي داشت که بارزه‌هاي تضاد در شيعي و سني‌بودن از بين برود که البته ممکن نيست. اين در حالي است که در واقعيت چنين نيست و عکس اين مساله عمل مي‌شود. ايران بايد به شکلي عمل کند که در عمل ثابت نمايد که انقلاب اسلاميش يک انقلاب اسلامي است نه يک انقلاب شيعي و عربستان سعودي هم بايد در عمل ثابت کند که مسلمانان شيعه را رافضي نمي‌داند و چنين نمي‌خواند. به گفته ديگر هر يک از دو طرف اگر به‌دنبال صلح و آرامش و همکاري منطقه‌اي است، بايد از خود شروع کند البته در تفاهم و توازن اقدام با طرف ديگر. ايران و عربستان نمي‌توانند مذهب يکديگر را تغيير بدهند. با اين وجود مي‌توان مواضع خود را تعديل کرده و به يک درک متقابل رسيد. عربستان نيز بايد با اين واقعيت کنار بيايد که از مذهبي پيروي مي‌کند که راديکال‌ترين ترجمه از دين اسلام است. وهابيت در منتهي عليه تفکر سني قرار مي‌گيرد. کشوري که ايدئولوژي‌اش در منتهي عليه دين مربوطه قرار دارد نمي‌تواند بر همه مسلمانان اعم از مسلمانان معتدل و متفکر و معترض رهبري و سيادت داشته باشد. در شرايط کنوني ايران و عربستان نمي‌توانند مدعي رهبري بر يکديگر و بر کشورهاي منطقه خاورميانه باشند. چون در واقع چنين نيست و واقعيت‌ها چيز ديگري را عنوان مي‌کند. امروز ايران و عربستان سعودي در اين رابطه به‌خصوص، در حال ساختن کاخ‌هاي بلورين روي شن روان هستند. عربستان چگونه مي‌تواند مدعي رهبري در منطقه خاورميانه باشد در حالي که براي دفاع از خود در مقابل کوچک‌ترين تهديد به آمريکا متوسل مي‌شود و حاضر است براي دوام اين وضع نامطمئن سالانه صدها‌ميليارد دلار براي خريد سلاح‌هايي به درد واقعيش نمي‌خورد به آمريکا باج بدهد؟ اين مساله نشان مي‌دهد که عربستان سعودي فاقد زيربنا‌ها و ظرفيت‌هاي ژئوپوليتيکي لازم براي شکل گرفتن يک قدرت مستقل منطقه‌اي واقعي است.


در ميان کشورهاي منطقه پاکستان بيش از بقيه به‌دنبال سازش بين ايران و عربستان است. آيا پاکستان تلاش مي‌کند با اين اقدامات حمايت دو قدرت منطقه يعني ايران و عربستان را در تنش هميشگي با هند پشت سرخود داشته باشد؟

اين مساله ممکن است وجود داشته باشد اما انگيزه اصلي اين نيست. پاکستان همواره به‌دنبال رفع تنش بين ايران و عربستان نبوده است، بلکه اين رويکردي جديد است که عمران‌خان، نخست وزير جديد اين کشور اتخاذ کرده است. در نتيجه بايد بين رويکرد عمران‌خان با رهبران پيشين پاکستان در اين زمينه تفکيک قائل شد. خاندان بوتو تا حدودي همين سياست را پيگير بودند ولي نواز شريف نخست وزير سابق پاکستان، سرسپرده عربستان بود و در نهايت نيز به عربستان پناهنده شد. عمران‌خان نگاه مثبتي به ايران دارد و فرهنگ پاکستان را ادامه فرهنگ بزرگ ايران مي‌داند. با اين وجود وي به‌نظر مي‌رسد که به‌صورت ايده‌آليستي به موضوع ايران و عربستان نگاه مي‌کند. نکته ديگر اينکه عمران‌خان جوان و ورزشکار است. ورزشکاران نيز جهان پيرامون خود را ساده و طبيعي مي‌بينند و مانند سياستمداران با پيچيدگي‌هاي عرصه سياست سر آشتي ندارند. بنده رويکرد عمران‌خان را مثبت مي‌دانم و معتقدم قابل تقدير است. با اين وجود گوئي رويکرد سياسي عمران‌خان هنوز با عالم واقعيت در تطبيق نيست. شايد اگر ده سال از عمر نخست وزيري وي بگذرد، او اين صفاي جواني و ورزشکاري را از دست داده و ديگر مانند گذشته به‌دنبال ايجاد سريع السير مدينه فاضله در عالم سياست نباشد. از سوي ديگر، پاکستان و هند درگير يک رقابت ژئوپوليتيکي و ژئواستراتژيکي هستند که ازلي و ابدي به‌نظر مي‌رسد. انگيزه اصلي عمران‌خان اين است که وي گمان مي‌کند چون موفق شده است چالش‌هاي مهم کشور خود را حل کند، مي‌تواند به چالش‌هاي منطقه‌اي نيز ورود کرده و آنها را نيز حل کند. بنده معتقدم اين رويکرد خوب و معصومانه است ولي براي رسيدن به نتايج مطلوب کافي نيست. اگر قرار است در اين زمينه اتفاق مثبتي رخ بدهد بايد در تفکرات طبقه حاکمه دو کشور متخاصم در هر منطقه‌اي تغييرات لازم صورت گرفته و تعادل و توازني حاصل شود. پادشاهان عربستان سعودي همواره افراد محافظه‌کاري بوده‌اند. با اين وجود، بن سلمان به‌عنوان وليعهد عربستان که جوان و جوياي نام است، به گمان مي‌آيد که قصد دارد با دادن حق اتوموبيل راني به بانوان کشورش همه مسائل جهان را يک شبه حل کند. البته او در ماه‌هاي اخير در رويکرد خود تغيير ايجاد کرده است. اين تغيير رويکرد نيز ممکن است تا حدود زيادي حاصل افشاي پشت پرده قتل تکان‌دهنده جمال خاشقچي در ترکيه و نقش مستقيم بن سلمان در آن جنايت هولناک بوده باشد. آن ماجرا وجهه بن سلمان را به شدت در عرصه بين‌المللي مخدوش کرد. اين ماجرا باعث شد که بن سلمان به اين نتيجه برسد که بدنامي در عرصه بين‌المللي عواقب ناگواري براي يک رهبر سياسي به همراه خواهد داشت.

انتهای پیام/*
۳
مرجع : آرمان ملی
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما